قسمت شانزدهم فصل دوم...
دوازده سال بعد...
در طی این مدت زمان طولانی توانست به اهدافی که در راستای آمادگی برای گرفتن ان.ت.ق.ام پدرش بود برسد. اکنون دیگر یک دختربچه ۶ ساله نبود، بلکه یک دختر ۱۸ ساله مستقل و بالغ بود که به تنهایی برای ساختن زندگی اش و رسیدن به تنها هدفی که منتظر او ایستاده بود، تلاشش را می کرد. در این مدت با کمک هایی که توسط خیّران به او مانند بقیه کسانی که آنجا بودند می شد، توانست به مدرسه برود و دیپلم خود را بگیرد و حضور فعالی در فعالیت های مدرسه داشته باشد و لوحه های تقدیر مختلف و متعددی دریافت کند و به دانشگاهی که دوست داشت برود. شاید بخاطر کمی احساس همدلی ای بود که از پدرش به او به ارث رسیده بود؛ اما در این مسیر طولانی ان.ت.ق.ام، قلبش مانند تاریکی ای که در ذهنش او را احاطه کرده بود سیاه و تاریک بود.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
خیلی قشنگ بود
چشمات قشنگ میبینه❤️
عالییی بود💖💖💖😭
💝💝💝😄
خیلی قشنگ بود موفق باشی
بی صبرانه منتظر پارت بعد هستم
راستی میشه فالوم کنی
مرسی...حتما
بوس😘
واییییی
عالییییی