_چه حیوون دل رحمی...!معمولا حیوونا بعد بیهوش شدن طعمه میخورنش..
بردیا با تعجب به صورت اخموی آلیسا نگاهی کرد و دستمال درون دستش را به سطل زباله انداخت.
_ناراحتی نخورده؟!
.....
آلیسا دست پاچه شد.
آخر این چه حرف احمقانه ای بود که زد!
_نه بابا این چه حرفیه..شوخی کردم
فقط میگم...یعنی خب باید محتاط تر باشی
میدونی که جنگل پر از خطره
بردیا به لحن لکنت دار و نگران آلیسا تک خنده ای کرد .
_میدونم بابا...ناسلامتی من پیش قسمت تو ام
اگه کسی قرار باشه این چیزا رو به اون یکی بگه...اون منم!
دخترک لبخندی زد و اینبار زبانش را لای دندان هایش فشرد تا دیگر حرف اضافی ای از این زبان پر نیشش خارج نشود.
البته که در فرصتی دیگر کنایه پسرک از خود راضی را پاسخ میگفت اما حال وقت اینطور کار ها نبود..!
به طرف کیفش رفت و برگه ماموریت را برداشت .
با توجه به اینکه هیچکس آنجا نبود پس همه به سراغ کارخود رفته بودند و آلیسا نیز باید هرچه زودتر به آنها میپیوست .
بردیا به دنبال او از اتاقک محیطبانی خارج شد . درش را قفل کرد و کلید را به نگهبان سپرد.
تصادف جالبی بود که دوم ماموریت آلیسا باز با بردیا قرار بود صورت بگیرد اما نه به پرهیجانیِ قبلی!
ماموریت امروزشان از این قرار بود که سد های رود هایی که از جنگل میگذشتند را چک کنند تا اگر شکلی بود اقدامی برای احیای آنان انجام شود .
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی مثل همیشه