قسمت پنجم...
در نهایت با رد کردن دو طبقه در طبقه سوم جلوی دری نزدیک به پلکان توقف کردند و استیسی پس از خارج کردن کلید از کیف کمری خود در را باز کرد و پس از باز کردن آن با دست به نشانه احترام به سمت در برای وارد شدن او اشاره کرد. به نشانه ادای احترام کمی خم شد و داخل شد. ساختمان نسبتا کوچکی بود ولی برای یک دختر مجرد و تنها می توانست مناسب ترین گزینه باشد. دارای یک آشپزخانه نسبتا کوچک و یک سالن در اندازه متوسط و یک اتاق بود. نگاهی اجمالی به کل سالن انداخت و با چمدان به سمت اتاق خواب رفت. به محظ داخل شدناز تعجب شاخ درآورد. سه عدد رگال لباسی درون اتاق بود. تا حالا این حجم از لباس را یک جا ندیده بود. حتی خود او اینقدر لباس نداشت. با کفش هایی رنگارگ و مدل هایی مختلف. در اینکه چمدانش را کدام قسمت قرار دهد گیج شده بود.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
Thanks for your great post🙏🏻
thank you for visiting my post and story honey🌸