سلام💜 داستان آخرین زمرد پارت اول. این قسمت: کلاس جدید 👩🏫👨🏫
_ مامان! بابا! نههههههه!چرا تنهام گذاشتین؟! شما بهم قول دادین که همیشه کنارم باشین!! ( با گریه)😭😭
_ برادر! برادر! داداششششش!
از زبان سونیک: از خواب پریدم. همش خواب بود. تو این یه هفته همش این خوابو میبینم. یه هفته از م* ر*گ مامان و بابا میگذره و من هنوزم ا* ف* سرده ام. دلم خیلی براشون تنگ شده. نورا همش سعی میکنه آرومم کنه ولی .... خب مهم نیس ولش کن. ما هم موقع ت* صادف پیش اونا تو ماشین بودیم ولی زنده موندیم. من عم*ل قلب داشتم و پام تا الان تو گچ بود که دیروز گچ رو برداشتیم. نورا هم فقط یه کم دستش شکسته بود که الان خوب شده ولی من هر از گاهی د* رد میکشم. امروز روز اول مدرسس و من از خواب پریدم. چه عالی! حالا جلوی تیلز حسابی به هم ریخته میشم. اون تنها دوستم تو این دنیاس و نمیخوام نگران بشه. پتو رو کنار زدم و سریع صبحونه خوردم، دستامو شستم، یونیفرم مدرسه پوشیدم، کیفمو آماده کردم و در آخر برای خودم و نورا چیلی داگ گذاشتم.
نورا: آفرین داداش گلم! چقد سریع. من: اینکه کار همیشه ست! نورا: اما ایندفع عالی بود. راستی اتوبوس داره.... من: نورا نمیای؟ نورا منو دید که جلوی در کفش به پا و کیف به دوش منتظرشم. نورا: داداش بزرگه! خودت میدونی من به پای تو نمیرسم ولی آمادم. من: تو هم سریعی ها! راستی دیگه نگو داداش بزرگه! نورا: باشه داداش بزرگه! من: نورااااااا! نورا:🤭🤭
سوار اتوبوس شدیم و بعد ۲۰ دقیقه رسیدیم. من: خودمون میومدیم بهتر نبود؟ نورا: میدونی که بخاطر حالت نباید تا اطلاع ثانوی بدویی. من: باشه همیشه نگران. نورا: به من اینجوری نگو آقای بی احساس. دیگه بحثو گذاشتیم کنار و پیاده شدیم که تیلزو دم در دیدیم و رفتیم سمتش تا بریم کلاس جدیدمون .........
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
اوکی متال سونیک رو هم میارم. منتظرش باش به زودی قراره وارد بشه.
خیلی خوبه خوشم اومد حتما ادامه بده💫
ممنون💜 ادامه میدم ولی ه نظرت فصل دو برش بذارم یا تو یه فصل تموم بشه؟
اممم فصل دو بزار
اوکی ممنون💜 شخصیتی مد نظر نداری؟ که اضافه کنم.
متال سونیک بیار