12 اسلاید صحیح/غلط توسط: بی مصرف انتشار: 4 ساعت پیش 10 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
یک بابت طولانی بودن اسلایدا متاسفم دو نسخه بدون عشقشم میذارم و سه امیدوارم دوس داشته باشید
من دوستان زیادی دارم و در اکثر مواقع سر قرار به سر میبرم.
میخواهید اسم چندتایشان را بگویم؟
خب...گوش ام، رمان هایم، بالشم، پتویم، مداد و دفترم، انیمه هایم، موسیقی هایم، شب، ماه و...
اینها بهترین دوستان من هستند و همیشه در کنار من بوده اند. چرا این را میگویم؟
زیرا ساعت ها سرم در گوشی ام است بی آنکه بدانم در آن چه میکنم. در غم، شادی، تنهایی، شلوغی. او همیشه و همه جا نزد من است. وقتی همه مرا نادیده میگیرند و با آنها سخن میگویم پاسخم را نمیدهند، تنها گوشی من است که در کنار من است. او هیچگاه مرا نادیده نمیگیرد. هیچگاه از اینکه زیاد از او استفاده میکنم، از من گله ای از نمیکند. کافیست اراده کنم. تمام تصاویر رخسار خورشیدنهان تو را در برابر من جاری میکند. آری خورشید درخشان آسمان نیلی رنگ روزها و ماه تابان شبهای تارم. مرا غرق میکند؛ غرق در چشمانی به وسعت رویاها. اری چشمانت. چشمانی که هرگز عمقش را پیدا نکردم. رنگ سیه آسمان وسیع چشمانت که مرا از رنگ خونین شراب مست تر میکند هرآنگاه که در آنها مینگرم. چشمان تو شرابیست که چونان مست میکنند مرا، که هیچ مستی تاکنون خمار نشده است. چونان که دیگر نخواهم عاقل شوم. تو آنقدر زیبایی که مرا در جزر و مد دریای خروشان وجودت غرق میکنی. چونان که هرگز خواهان نجات نباشم. گوشی من مرا درک میکند.
جلدهای رمان و فیلم هایم. شخصیت های آنان مرا میخندانند و میگریانند. مرا با زندگی خود و هرآنچه درون آن است مشغول میسازند و مرا از دنیای خود، بیرون میسازند. دنیایی که ضعیف گیر آورده است. اما آنها هیچگاه مرا بابت صدای بلند خنده هایم یا اشک های ساخته شده بر گونه هایم مثل انسان ها، سرزنش نمیکنند. هیچگاه از ساعت ها وقت گذرانی من همراهشان، خسته نمیشوند. آنها همچنان در تلاشند با منحرف کردن قلب و مغزم از دردهای خویش با دردهای آنان، کمی به آنها التیام بخشند. اما آنها هرگز نفهمیدند دنیای من تویی. اگر چشمانم خیره به آنهاست، همواره تمثیل چشمان دلربای تو در مغزم جاریست و آتش عشقت چونان رعد شکافنده آسمان، در قلبم زبانه میکشد.
کاراکترهای سیاه دفتر نقاشیم. کسانی که مانند من هستند. احساساتشان، عقاید و نظراتشان، زندگیشان. کسانی که در کنج خلوت و کوچکی در تنهایی خود فرو رفته اند اما حتی بودن و نفس کشیدنشان هم دیگران را آزار میدهد. افرادی بیزار از رنگ های فریبنده دنیا. انسان های دو رو و سنگدل. کسانی که قلب یاقوتی شفافشان تحت قدم های کسی که دلیل تپش های قلبشان بود، شکسته و آلوده شده و عقاید و نظراتشان در مقابل تمسخرها، سرزنش ها و محدودیت ها چونان کودکی تنها با زانوانی زخمی در کنج اتاقی سرد و تاریک فرونشانده شده. کسانی که محکوم به زیستن هستند بی آنکه دیگر خود یا دنیا و انسان های پستش را بخواهند.
مدادم واسطه بیرون ریختن حرف های ناگفته قلبم، بر چهره سفید کاغذ است. همدمی که همه حرف های مرا میشنود. تمام رازهای مرا میداند. همه دردها، فریادهای نزده، اشک های نریخته و... همه و همه اینها را همراه من با خویش تحمل میکند اما هیچگاه مرا قضاوت نمیکند و دردهای مرا در برابر مردم برملا نمیکند. گفته بودم به تو حسودی اش میشود؟ زیرا چون قلب شکسته و مغز زوالم سراسر تو است. از وصف زیبایی تو. آخر من ساعت ها مینشینم و از زیبایی تو برایش میگویم. تویی که زیباترین چیزیست که چشمانم به خود دیده است. اما باز هم چیز ی را پیدا نمیکنم که داشته باشد تاب قیاس با تو را. اما دیگر خسته ام. مرا با دستانت، دستانی که میدهند گرمای خورشید و آرامش امواج دریا را، به خود بخوان. بگذار کلماتم را در مقابل خودت بگویم. میخواهم با نگاه کردن به چشم هایت بگویم، که دوستت دارم.
آه رفیق شفیقم ماه. او که همیشه پشت پنجره اتاقم در دل آسمان سیه پوش است. او هر شب حرف های مرا میشنود. او مثل دوستی است که چشمانش همیشه به من دوخته اند. همیشه حواسش به من است. هرگاه دلم از تنهایی و دنیای بی روحم میگیرد و به تماشای آسمان شب پناه میبردم، او را در دلش میبینم که به من لبخند میزند و در تلاش میکند با مهتاب نقره ای خود، به چهره بی جان و سردم روح بببخشد. من او را با تو قیاس میسازم. به او میگویم که زیباست اما ذره ای به زیبایی تو نمیرسد. اما او فقط لبخند میزند. او هیچگاه با من سر زیبایی خویش و تو، بحث نکرد. زیرا او همان قدر که هرزمان به من مینگرد، تو را هم میبیند. آری. او تو را دیده است و میداند تنها انعکاسی از جنس سنگ از جلوه مهتاب چشمان توست. میداند من در تقلای گفتن چیزی جز حقیقت نیستم.
بالشم که هیچگاه بابت خیس شدن توسط اشک های چشمان رنجورم از من، شکایت نمیکند. پتویم که هیچگاه مرا به خاطر زیاد خوابیدن سرزنش نمیکند. آری. بالش و پتویم. آنها میدانند خواب من را آرام میکند. زیرا باعث میشود برای ساعاتی دردها و رنج هایم را فراموش کنم و خواب تو را ببینم. من را درک میکنند.
اکثر مواقع در گوشم است. هندزفری ام را میگویم. انواع و اقسام موزیک ها را در گوش های من جاری میسازد. موزیک هایم با تمام وجودشان در گوش های من میخراشند تا مرا از همه صداهای اطراف دور کنند. قصه میگویند. گاه حس میکنم قصه زندگی مرا. آنها اشک های مرا دیده اند وقتی گوش هایم در تلالو لبریز شدن از آنهاست. اما هیچگاه مرا بابت چشمان خیسم به سخره نمیگیرند. هیچگاه مرا بابت به پهنای صورت اشک ریختن به خاطر تو، سرزنش نمیکنند. موزیک ها با رقص در گوش های من، چون قلموهایی آغشته به رنگ های خاطره، یاد تو را بر مغز من، یعنی همان چهره آشفته بوم، میکشند. به همین خاطر است وابسته شان شده ام.
هیچگاه فراموش نمیکنم، هرگاه که تو قلبم را شکستی، به آغوش آنها پناه بردم. آنها همیشه منتظر من بودند. پس چون رقصندگانی سبک بال، در گوش های من چرخیدند وساز زدند. آنها هیچ وقت شب ها که تا صبح گوش هایم را به یاد تو آکنده از موسیقی ساخته بودم، گله ای نکردند که خسته اند. از من نخواستند زودتر بخوابم و دیگر به یاد ت اشک نریزم و مغزم را از خیال ت تهی سازم. آنها فقط در گوش های من میرقصیدند. آنقدر اوج میگیرند تا توهم میزنند. مرا از دنیای خود بیرون میکشند. اما ناخواسته به سوی تو سوق میدهد. آری تو. زیبای هر دو جهانم. آنها هرگز نفهمیدند هیچ کدامشان به زیبایی طنین صدای تو نیستند. صدایی به گرمی شعله های آتش، آرامش دریای خروشان، ترانه باران و ابهت رعد و برق و...نمیدانند از زمانی که گوش هایم آکنده شد از موسیقی خنده های تو دیگر هیچ صدایی به آن خوش نیامد.
میبینی آرام جانم؟ همه دست به دست هم داده اند تا مرا آرام کنند؛ اما هیچ وقت هیچ کدامشان بر این امر قادر نبوده اند. زیرا همگام با وجود کالبد توخالی ام در کنارشان، مغز و قلبم را نسیم عشق نزد دستان پرمهر تو آورده است..
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
0 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)