
کتاب زیبای چهار اثر فلورانس از اسکاول شین
وقتی بیست و یک ساله بودم، بیمال و منال، در یک آپارتمان کوچک یک اتاقه زندگی میکردم. زمستان سردی بود. طی روز کارگر ساختمانی بودم. شبها پولی نداشتم که آپارتمانم را ترک کنم. دستکم آپارتمانم گرم بود. فرصت فراوانی برای فکر کردن داشتم. یکی از شبها، در حالی که پشت میز آشپزخانه نشسته بودم، ذهنم برقی زد. به یک آگاهی رسیدم که زندگیام را تغییر داد.به این نتیجه رسیدم، که مسئول تمامی حوادثی هستم که تا پایان عمر برایم خواهد افتاد. هیچ کسی به من کمک نخواهد کرد. هیچ کسی به نجات من نخواهد آمد. در آن لحظه، به روشنی دیدم، که اگر قرار است زندگیام تغییری کند، باید خودم این تغییر را بهوجود آورم. اگر تغییر نمیکردم، چیز دیگری هم تغییر نمیکرد.
برخی از مردم بخشندگانی خوشدل اند، اما گیرنده ای نامطبوع. به دلیل غرور یا به دلایلی منفی هدایا را نمی پذیرند. از این رو، راهها و چاره ها را مسدود میکنند و سرانجام نیز خود را در کمبود یا تنگدستی می یابند. مثلا به زنی که پول زیادی بخشیده بود، چند هزار دلار هدیه شد که با گفتن اینکه به آن نیاز ندارد، هدیه را نپذیرفت. چندی نگذشت که برایش یک گرفتاری مالی پیش آمد و ناچار شد که همان مبلغ را قرض کند. آدمی باید آنچه را که در ازای کار خودش به او باز می گردد در نهایت لطف بپذیرد. مفت داده ای پس مفت بگیر!
اغلب از من پرسیده اند که چرا انسانی سالم و ثروتمند، و انسانی دیگر بیمار و فقیر به دنیا می آید؟ هر معلولی زاییده علتی است و چیزی به نام تصادف وجود ندارد. و پاسخ این پرسش، قانون تناسخ است. زیرا آدمی از تولدها و مرگهای بیشمار می گذرد تا از حقیقتی آگاه گردد که اورا می رهاند.ذهن نیمه هشیار انسانی که سالم و ثروتمند به دنیا آمده است، در زندگی گذشته اش تصاویر سلامت و ثروت را نقش کرده است و انسان فقر و بیمار، تصاویر فقرو بیماری را. زیرا آدمی در هر عرصه ای حاصل جمع معتقدات ذهن نیمه هشیارش را عیان می سازد.
انسان با هردست بدهد با همان دست می گیرد. و همیشه میان دادوستد موازنه ای کامل برقرار است.هرچند آدمی باید بی هیج چشمداشتی ببخشد اما اگر آنچه را که به سوی او باز میگردد نپذیرد از قانون تخلف ورزیده است.زیرا همه هدایا از جانب خدا می آیند و انسانها تنها وسیله اند. حتی فکر تنگدستی نیز نباید از سر انسان بخشنده بگذرد.مثلا هنگامی که آن مرد به من یک سنت داد، نگفتم: آخر این طفلکی که بضاعتش نمی رسد آن را به من بدهد. من اورا ثروتمند و توانگر دیدم و زیر باران نعمتی که بر سرش میبارید. و همین اندیشه بود که برایش برکت آورد. اگر کسی گیرنده ای نامطبوع باشد باید گیرنده ای خوشدل شود. و حتی اگر یک عدد تمبر به او بدهند باید آن را بپذیرد تا همه راهها را به روی خود بگشاید. خداوند گیرنده مطبوع را به اندازه بخشنده خوشدل دوست دارد
خدای عشق و زیبایی خدای خوبم …… محبوبم …دوستت دارم چه لذتبخش است گذر نسیم یادتو بردلها وچهزیباست پرواز پرنده خاطره توبر قلبها وچه شیرین است پیمودن اندیشه درجاده غیب ها بسوی تو. چه روح بخش است گام زدن درمسیر عرفان ..تو و چه جان می دهد ایمان به تو.. خدای من ! محبوب من ! چه خوش است طعم عشق تو…. چه شوق افرین است نگاه عاشقانه تو. چه تکان دهنده است توجه مهر امیز تو. چه شیرین است زندگی در کنار تو و در زیر سایه لطف تو….. چه لذتبخش استگرمای دست نوازشگر تو..
هرآنچه آدمی در خیال خود تصویر کند -دیر یا زود- در زندگی اش نمایان میشود. برای پیروزی در بازی زندگی باید نیروی خیالمان را آموزش دهیم.کسی که قوه تخیل خود آموخته باشد که تنها نیکی را تصویر کند و ببیند،خواهد توانست به همه مرادهای بحق دلش – خواه سلامت و خواه ثروت و خواه محبت و خواه بیان کامل نفس ویا هرآرمان بزرگ دیگر-برسد.
تخیل را قیچی ذهن نامیده اند.این قیچی شبانه روز درحال بریدن تصاویر است.که آدمی در ذهن خود هرتصویری را میبیند -دیر یا زود-در دنیای بیرون با آفریده های ذهن خود رویارو میشود. برای آموزش نیروی خیال باید کار ذهن را شناخت.یونانیان قدیم میگفتند: خود را بشناس !
ذهن هوشیار، ذهن بشری است و زندگی را به همان شکلی که به نظر میرسد میبیند. ذهن هوشیار ، مرگ و بلا وبیماری و فقر را مشاهده میکند و بر ذهن نیمه هوشیار اثر میگذارد.
توکل به خدا چون راه رفتن روی سیم شل است . تردید و ترس سبب می شود که تعادل و توازن را از دست بدهید و به ورطه تنگدستی و محدودیت بیفتید . البته اشکالی ندارد چون توکل به خدا نیز مانند سیرک بازی تمرین می خواهد . مهم نیست که چند بار شکست بخورید ، دیگر بار برخیزید و از نو آغاز کنید . چندی نخواهد گذشت که توازن و تعادل برایتان به صورت عادت در خواهد آمد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
فرصت
خیلی جالب و قشنگه✨