خردم کن!

کسی یک دختر خطرناک ولی مظلوم و مهربون نمی خواد؟ ~جولیت با لمس کشنده~ دختری به شدت قوی ولی با اعتماد به نفس کم در ابتدای راه،که کم کم تبدیل به ملکه آمریکای شمالی میشه! کسی که وارنر به شدت عاشق و دیوونشه!کسی که جولیت اون رو بدترین دشمنش تو دنیا خطاب می کنه «خدایا...من دیوونه شدم؟» «از کجا بفهمیم دیوونه شدیم؟» «امروز شروع کردم به جیغ کشیدن.» پ.ن:نویسنده ماهریه و به شدت از خودش و قدرتش متنفره!

جالبه بدونین وارنر مدت ها جولیت رو در سلول حبس کرد و ساعتها پای تماشای جولیت از پشت مانیتور نشست...فقط چون عاشقش شده بود... تشنه دیدن ظاهر جولیت بود،تشنه شنیدن صدا و دیدن لبخند جولیت... اون می خواست معاشرت و گفت و گوی جولیت با دیگران رو ببینه؛ولی وقتی جولیت با آدام صحبت کرد،از حسادت نسبت به آدام فردای اون روز آدام رو با سر و صورت کبود و دست و پای شکسته پیدا کردن🤭 «آن دختر ویرانم کرد» «عاشق دختری بشم که ازم متنفره و بهم به قصد کشت شلیک کرده؟صد در صد.خدایا...من حتما عقلم رو از دست دادم...» «به محض اینکه آدام رو پیدا کنم،دست و پاش رو میش/کنم و اینقدر شک/نجش می کنم تا بم/یره؛ابله فکر می کنه دختر خوشگل گیراورده...نمی دونه جولیت چه ارزشی داره و در آینده قراره چه کسی بشه!» پ.ن:از آدام خیلی بهتره ها

تو کتاب رهایم کن میفهمید که چرا همه ازش متنفرن... تنها نکته مثبت درموردش برادر کوچیک ترش جیمز هست. گول حرف های عاشقانش رو نخورید.عاشق نیست،صرفا کرا/شه رو جولیت. -خداحافظ آدام. +لطفا نرو جولیت...ل/مس تو تنها چیزیه که باعث میشه عقلم رو از دست ندم! پ.ن: از جیمز بیشتر از آدام خوشتون میاد😔

کارکتر مورد علاقه من~ کیشیموتو کنجی،مثل پدر و برادر بزرگتر جولیت هست و دوست آدام(اسپویل:و رفیق فابریک آینده آرون) خودتونو بکشید و نکشید بین آرون وارنر و کنجی گیر میفتید. بسیار باهوش و کاریزماتیک... از هر سکانسی که کنجی توشه از خنده پا/ره میشید😂 آرون در حال پنیک چون جولیت ولش کرده رفته* کنجی وارد اتاق میشه و با آرون روی زمین روبرو میشه که داره گریه می کنه* کنجی همون لحظه💔😂: روی زمین چه غلطی می کنی؟ چته تو؟ بازم بهت شلیک کرده؟ یعنی چی که نمی تونم نفس بکشم؟!؟ این چه وضعیه مرد... بابا چته تو؟ پ.ن:کنجی حکم همون دوستیو داره که بلد نیست بعد از شکست عشقی دلداری بده😂👍

دنیا در حال نابودیه... هیچ پرنده ای تو آسمون نیست و درخت ها از بین رفتن. حیوانات کمیاب شدن و از بین رفتن... کتابخونه ها و کتاب ها و تمدن ها در حال آتیش گرفتن هستن... ارشد های سازمان احیا در حال نابود کردن دنیا هستن! زنده موندن در این دنیا،یعنی برده سازمان احیا بودن!و این مردم احمق هنوز هم باور دارن که سازمان قرارها آینده کودکانشون رو تضمین کنه! سازمان احیا:سازمانی که موقع شروع از بین رفتن دنیا تبلیغ کردن و اعتماد مردم رو برای تضمین آینده بچه ها جلب کردن و قول آینده بهتر رو دادن در حالی که خودشون مسبب بدبختی دنیا شدن

‌… ‌

‌‌ …

‌‌. …

حتما بخونید و با داستانش همراه بشید که هیچ وقت دیگه نمی تونید همچین مجموعه ای رو پیدا کنید!