13 اسلاید صحیح/غلط توسط: Jk_kookie انتشار: 4 سال پیش 1,723 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب اینم از پارت چهار ^^💜 کامنت و لایک فراموش نشه 💜
جونگ کوک : ا/ت من.... من...
که اون لحظه صدای تهیونگ اومد داشتن دنبال جونگ کوک میگشتن
ا/ت:جونگ کوک... عاممم بهتر الان بری الان وقتش نیست
جونگ کوک: نه من باید الان بگم من تهیونگ: جونگ کوککک پسر کجایی تو
جونگ کوک منو ول کردن ازم فاصله گرفت و رفت
رفتم پیش بقیه و نشستم دیگه اون شب اصلا به جونگ کوک نگاه نکردم همش تو ذهنم این بود که اون چرا این کارو کرد یعنی چی میخواست بهم بگه...
بعد تموم شدن جشن رفتم خونه و لباسام رو عوض کردن و رو تخت نشستم همش به اون لحظه فکر میکردم و اصلا خوابم نبرد
از زبان جونگ کوک : وقتی با اعضا رسیدیم خونه همش داشتم به ا/ت فکر میکردم و اون لحظه... اولین بار بود اینقدر نزدیکش بودم... برق تو چشماش اون لحظه... آه من اون لحظه رو هیچ وقت فراموش نمیکنم
ساعت ها بهش فکر کردم ولی اصلا خوابم نمیبرد که بعد بالاخره خوابم برد
از زبان ا/ت : صبح که شد اماده شدم تا برم شرکت یه نیم تنه مشکی پوشیدم از روش هم یه کت کرمی با جین مشکی و یه کیف مشکی برداشتی (لباسی که پوشیدن عکس بالایی هست)از این روز به بعد هم قراره با میون و رز و لیا تو با هم زندگی کنیم تو جشن با هم خیلی صمیمی شدیم و از این به بعد صمیمی تر هم میشیم فکر کنم دیگه باهم خونواده شدیم
وقتی رسیدم شرکت بقیه ی اعضا هم اونجا بودن با هم رفتیم پیش پی دی نیم و سلام کردیم بعد با هم رفتیم خونه ای که قراره توش زندگی کنیم باورم نمیشد اون خونه بود یا قصر خیلی بزرگ بود همه جا رو گشتیم من که عاشقش شده بودم😭
پی دی نیم: اینجا خونه شماست اما هر کدوم تو کمپانی یه اتاق بزرگ دارین بعد تمرین یا... هر وقت خواستین میتونید برید اونجا استراحت کنیدو اینکه از این به بعد باید با بادیگارد بگردین و همیشه پیستون باشه تنهایی بیرون نمیرین هممون چشم گفتیم و ازش تشکر کردیم
برگشتیم شرکت قرار بود امروز عکس برداری بشه که ... جونگ کوک آه عام من الان باید چیکار کنم سرم و انداختم پایین و بهش نگاه نکردم
از زبان جونگ کوک : ا/ت رو دیدم اما اون بهم نگاه نکرد و سرش و انداخت پایین اون یعنی نمیخواد منو ببینه؟ خب به احتمال زیاد اون عاشق من نیست 💔
بعد از کنار هم گذشتیم ولی اون باز بهم اصلا نگاه نکرد 💔
از زبان ا/ت: نفس عمیق کشیدم و همه چیو کنار گذاشتم الان وقته کاره باید پر انرژی باشم رفتیم اتاق عکس گیری وای خدای من عکاسسسس تاکی خودتییی
تاکی: ا/ت تویی وای باورم نمیشه و همو بغل کردیم اون لحظه جونگ کوک هم اومد و مارو دید (تاکی دوست بچگی شماست که باهم خیلی صمیمی بودین )
از زبان جونگ کوک : تاکی چرا داره داره ا/ت رو بقل میکنه اصلا چه رابطه ای باهم دارن
از زبان ا/ت: بعد جونگ کوک رو دیدم که داره به ما نگاه میکنه بعد زود سرمو برگردوندم
موقع عکس برداری منو تاکی خیلی باهم میخندیدیم و بهمون خوش میگذشت جونگ کوک هم تموم اون مدت داشت به ما نگاه میکرد
بعد عکس برداری تاکی : ا/ت من واقعا دلم خیلی برات تنگ شده بود بعد این که رفتی کسی نتونست جای تو رو برام پر کنه راستی ا/ت چرا بهم نگفتی چرا همینجوری ا/ت: تاکی من نمیخوام راجب گذشته حرف بزنم بزار گذشته ها تو گذشته باقی بمونه
تاکی : تو نمیخوای بدونی حال خونوادت چطوره؟ ا/ت: من خودم ماهی یه بار میرم حتی شده از دور نگاهشون میکنم بعد به تاکی نگاهی کردم و لبخند زدم ا/ت:تاکی خودتم میدونی زندگی من پر ماجراست تو همیشه پیشم بودی و کنارم بودی گذشته رو نمیشه فراموش کرد یا از بین بردن ولی میشه که روشو پوشوند بعد مدت ها تونستم زندگی کنم و لبخند بزنم پس...
پس همینطور ادامه میدم تاکی:ا/ت بهت قول میدم از این به بعد مثل قبلا ها پیشت باشم و همیشه کمکت کنم بعد به هم نگاه کردیم و باهم لبخند زدیم بعد تاکی دستمو گرفت و لپم رو بوسید اون لحظه جونگ کوک اومد و مارو دید خیلی عصبانی شده بود و دستش رو مشت کرده بود اومد سمتم و تاکی رو کنار کشید و دستم و گرفت و برد
منو برد تو انبار پایین شرکت ا/ت:جونگ کوک چیکار میکنی جونگ کوک: در اصل تو چیکار میکنی اصلا میدونی چیکار میکنی ا/ت: مگه من چیکار میکنم
جونگ کوک : تو تاکی رو از کجا میشناسی عا نکنه دوست پسرته اینطور که معلومه دوست پسرته بغلت میکنه بوست میکنه آه خب ا/ت: جونگ کوک دیوونه شدی اصلا این چیزی نیست که به تو ربطی داشته باشه
جونگ کوک : خیلی هم ربط داره تو جواب منو بده اون دوست پسرته ؟ ا/ت: نه نه نه تاکی دوست پسر من نیست اون فقط دوست منه ولی مغزم نمیکشه این به تو چه ربطی داره اصلا چرا داری منو پرس و جو میکنی
جونگ کوک : اروم شد و سرش و انداخت پایین و داشت گریه میکرد ا/ت: ج.. جونگ کوک چرا داری گریه میکنی جونگ کوک : یعنی واقعا متوجه نشدی؟ ا/ت: متوجه چی؟ جونگ کوک : واقعا متوجه نشدی یا داری نقش بازی میکنی لطفا اگه متوجه شدی بهم بگو بگو که میدونی چرا اینکارو میکنم ا/ت: عاممم خب ممکنه چون... چون جونگ کوک: چون من عاشقت شدم بعد اومد جلو و منو بوسید:)...
خب اینم پایان پارت 4 ادامش تو پارت بعدی 💜
امیدوارم خوشتون اومده باشه کامنت و لایک فراموش نشه 💜
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
سلام
سازنده این داستان چرا این داستانو ادامه نمیدی
اگه نمیتونی ادامه بدی پس تست هم درست نکن
تست رو اماده کردم منتظرم تستچی قبول کنه
ببخشید که دیر شد 💜
ممنون^^💜