قسمت ششم فصل دوم...
در خواب مدام با گر.ی.ه و ز.ا.ر.ی التماس می کرد که او را رها کنند اما مانند ارواحی که از خ.و.ن و روح او بخواهند تغذیه کنند او را محاصره کرده بودند. بی قراری می کرد و با گریه درخواست کمک می کرد. چنان صدایش بلند بود که باعث بیدار شدن جک شد و او را فوری به اتاق فراخواند. سراسیمه با نگرانی در را که باز کرد با او مواجه شد که بر روی تخت درحال کابوس دیدن است و مانند کرمی به دور خود می پیچد و عرق سرد تمامی صورت و بدن او را فرا گرفته است. با سرعت خود را به تخت رساند و شروع به تکان دادن او کرد تا از این کابوس بیدار شود. همزمان نامش را مدام تکرار می کرد. ناگهانی و با وحشت از خواب پرید و فوری او را به ب.غ.ل گرفت و دستانش را به دور کمر او قفل کرد.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
ههی آخه یه دختر کوچیک چجوری میخاد انتقام بگیره؟
فرصت