به احتمال زیاد آهنگ یاور همیشه مومن رو از داریوش شنیدید اگرم نشدید پیشنهاد میکنم که حتما گوش بدید چون آهنگه زیباییه. میخوام توی این پست درمورد داستان پشت این آهنگ براتون بگم.
داستان از این قراره که یک پسر و یک دختر بودند که عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند و عشقشون بینظیر بود قصد ازدواج داشتند.
تا اینکه مشکلی برای خانواده دختره ایجاد میشه(ظاهرا پدر دختره نظامی بوده و باید به شهر دیگه ماموریت میرفته) و تصمیم گرفتن با قطار از اون شهر برن و دختره هم مجبور شده بود تا اون پسر رو ترک کنه.
تا اینکه روز رفتنشون فرا رسید و اون پسر هم به زیارت عشقش آمده بود و نامه ای با خود به همراه داشت که تحویل دختره بده.
وقت رفتن شد و پسر نامه رو به دختر داد و وقتی دخترک خواست بازش کنه پسر نذاشت و گفت (بازش نکن تا وقتی که خودت میفهمی) و قطار بوقی زد و به راه افتاد.
پس از چند ثانیه قطار ترمزی کرد و ایستاد همه مونده بودن چی شده و چه اتفاقی افتاده تا اینکه همه پیاده شدن و دیدند که پسری خودشو جلوی قطار انداخته و جان خودشو گرفته به خاطر دختره.
دخترک فهمید که زمان باز کردن نامش رسیده. مدتی گذشت و دختر این نامه را به داریوش داد و این داستان رو برای داریوش تعریف کرد.
گویا شعر این ترانه هم نه به صورت کامل که الان میبینید ولی دست و پا شکسته از اون نامه بوده و شاعر اولیش اون پسر بوده که بعدها ایرج جنتی عطایی مرتبتش میکنه و به یاد اون پسر چند بیت دیگه هم بهش اضافه میکنه از اون قسمت: ای طلوع اولین دوست تا آخرش.
و خلاصه داریوش هم این ترانه رو برای آن دو جوان خوند. و اگه دقت کرده باشید آخر ترانه یاور همیشه مومن صدای بوق قطار میاد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خب از ماموریت حتما میومده یا اینکه اگه بر نمی گشتن پسره هم میتونسته بعدا بره همون مکانی که دختره رفته، مگه احمـ. ق بوده خودکیلی کرده؟🗿💔
یاور همیشه مؤمن
تو برو سفر سلامت...
هعیییی عالی بود گل 🧸 ❤️
مچکرم🌚🤍
آخییی😔
نه بابا گریه چیه
🌚💔
داستان "ای عشق" هم خیلی جالبه و بانمکه
کلا بداهه بوده
اونو داستانش رو نمیدونم
ببین داریوش با دوستش توی ماشین تو راه شمال بودن. بعد همینجوری گفتن:دادا دای دای یهو اهنگ ازش درموده
غیر منطقی ولی جالب بود،اینجور پستا کمه تو تستچی
اره دقیقا