فقط قرار بود یک هوا خوری ساده باشد. آن هم برای من. یک شاهدخت فراری!
این منم. یک شاهزاده فراری. البته نه از آنهایی که از دست قانون و حکومت فرار کند، بلکه فقط به خاطر وزیران پدرم. کسانی که از همان بچگی به جانم سوء قصد می کردند. پدر هم مجبور شد مرا به اقامتگاهی به خارج از قصر و پایتخت بفرستد. فقط برای محافظت از جانم. البته یک محافظ غرغرو هم برایم قرار داده که فقط بلد است از صبح تا شب سرم را منفجر کند. به تک تک کارهایم ایراد بگیرد. برای همین تا میتوانم ازش دوری میکنم. من یک دختر آزاد بودم، نقاشی میکردم، در حیاط قصر برای خودم بادبادک بازی میکردم، چگونه میتوانم زیر بار زورگویی های او بروم؟!
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
43 لایک
قلمت🛐🛐🛐
قربونت بشم من 🦔🍨
🫂🪐
راستش من این داستان رو از یه سایت پیدا کردم یه کمشو خوندم ولی داستان تو بهتره اون زیادی غم انگیز بود
اسمشم زمستان گرم بود
درباره چیه؟ میتونی سایتش رو برام بفرستی؟
راستش الان که چند تا جای دیگه رو چک کردم اسم داستانا و محتواشون فرق داره احتمالا همه با توجه به عکسا یه داستانی از خودشون در اوردن
عکساش رو از کجا اوردی
پینترست هست عزیزم
زیبا بود🤍🐯✨️
ادامش؟
چشم سعی میکنم (منی که اخلاق بدم اینکه یه پارتی بنویسم تا همه تو خماری بمونن🌝✨)
نویسنده شدی و اگه کتابی چاپ کردی بهم تخفیف بده_
تخفیف چیه رایگان برات پست میکنم با اشانتیون روش 🌝✨☕
مرسییی
★لایک شد ممنون میشم اگر دوست داشتی یه سری هم به دوتا پست اخرم بزنی
چشم زیبای من
🛐✨️
🌝✨💕
تو باید نویسنده بشییی
قلمت>>>>>>>>>>>>>>>>>
مرسی عزیزدلم
عالی
ممنون زیبا جان
عالییییی بود✨✨✨
داستانات که حرف ندارنننننن🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐
ماچ به کلت قشنگم