😊
یک روز فروشنده ی دوره گردی با پاهایی خسته و لباس های کهنه، از این روستا به آن روستا می رفت تا وسیله های از کار افتاده خانه های مردم را بخرد و یا این که وسیله ای به آن ها بفروشد.
به هر حال، دوره گرد همانطور که می رفت به خانه ی مردی روستایی رسید، صاحب خانه که فرد پیری بود، او را به خانه اش دعوت کرد و به او احترام زیادی گذاشت و سعی کرد از او با چای خوش رنگ و خوش بو پذیرایی کند. دوره گرد هم در این فاصله بساط جنس هایش را پهن کرد.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)