دختری از خاندان ملفویP2

الی که میلرزید جلو رفت و روی صندلی نشست پروفسور مک گانگال لبخند زد و کلاه را روی سرش گذاشت الی دلش نمی خواست اسلیترینی باشد اصلا اصلا . کلاه جوری که الی بشنود با خود گفت:اوو یه ملفوی متفاوت ! جوانه ای از امید در دل الی به وجود امد . انگار یک سال طول کشبد ولی کلاه داد زد : گریفیندور! الی خیلی خوش حال شد به قیافه متعجب برادرش و به قیافه شاد جینی نگاه کرد و رفت و کنار جینی نشست اما حواسش نبود که بین او و رون نشسته اله جینه را بغل کرد وقتی برگشت رون را که دید قرمز شد.

رون به الی و جینه کمک کرد به خوابگاهشان بروند وقتی ان دو وارد خوابگاه می شوند هر دو خوشحالند انهاان شب نمی خوابند و برای هم داستان تعریف می کنند صبح انها به سالن عمومی گریفیندور می روند با بقیه اشنا می شوند انها هر روز با بچه های گریفیندور سر کلاس ها می روند الی خیلی استاد ها و درس ها را دوست دارد او و جینی در درس ها به هم کمک می کنند

الی نمی داند چطور سال انقدر زود گذشت او الان دوستان زیادی از جمله: جینه هری ورون دارد اما سال تمام بود توی ایستگاه جینی رو بغل کرد و به اون گفت برای هم نامه بفرستند او از جینه جدا شو و به همراه برادرش که معلوم نبود تا الان با یک دختر تک و تنها تو یه کوپه خالی چع یطلغ (برعکس) می کند به سمت خانه به راه افتاد

الی هر روز منتظر سال دوم بود و این انتظار داشت به پایان می رسید او خیلی خوشحال بود که نمره بسیار بالایی در ازمون های سمجش گرفته و برای همین پدرش گربه ای به نام میبل خریده بود موهای میبل مانند موهای الی سفید بود اما روی شکمش لکه ای مشکی داشت که قلب شکل بود و این خاص بود اما جدا از این پدرش او را تنبیه کرده بود که در گریفیندور است و به او گفته بود: چرا به اون کلاه احمق نگفتی تو یه ملفویی؟

اما الی ناراحت نبود چون او یک ملفوی متفاوت بود درسته الی در تنبیه بود اما متوجه شد دراکو بر عکس همیشه زیاد از خانه بیرون می رود و وقتی بر می گردد زیادی خوشحال است به حر حال دراکو چه اهمیتی داشت وقتی ذهن الی با فکر کردن به شخص دیگری پر بود؟

ویزلیا خونواده ای پر جمیعت که تنها کسی که تو خونشون به الی فکر می کرد و دلتنگ او بود جینی نبود رون هم به الی فکر می کرد شاید حتا بیشتر از جینی و جینی اینو میدونست از اونجایی که برادرش هی حال الی را از او می پرسید