قسمت هجدهم...
پس از گذشت حدود ۱۰ دقیقه با پرسش و پاسخ و رفتن آن دو نفر، نفسی از روی راحتی خیال کشید؛ چون بلایی از بیخ گوشش گذر کرده بود. با گذر کردن از ظهر و وارد شدن بر غروب برای آنکه کمی حال و هوایی با دخترش عوض کند، لباس گرم به او پوشاند و او را به شهربازی برد. حال و هوای آنجا مانند هر تابستانی شلوغ، پر از شور و نشاط، همهمه مردمی که برای خوش گذرانی آمده بودند بود. علی رغم سرد بودن هوا، گرمی و محبتی گسترده در فضای آنجا در جریان بود.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
پستت خیلی خوب بود♥️🫂
امیدوارم در آینده یکی از بهترین کاربر ها بشی☺️👍🏻
اگه میشه لطفا به پست و اسلایس های منم سر بزنید🙃🤍
بک هم میدم😉🤯
ادمین زیبارو پین؟☺️🫂
عالی بود❤️🌹
منتظر پارت بعد هستم🫶
وای حدس میزدم آخرش اینجوری بشه🤩💚
تا پارت بعد رو نگیریم آروم نمی گیریم!
اونم بنویسم حتما میزارم ❤️