قسمت هفدهم...
مرد ابتدا قبل از شروع کمی لباسش مرتب کرد و صاف نشست سپس درحالی که از اضطراب شدید انگشتان دستش را به یکدیگر قفل کرده بود، سر صحبت را باز کرد. _نمیخوام دیگه ادامه بدم، تا همین الانش توی دردسر بزرگی افتادم.
جفری ناگهانی شروع به خنده عصبی با صدای بلندی کرد. به گونه ای که فقط صدای او در اتاق پیچیده بود. تمامی افراد حاضر در اتاق با تعجب به او نگاه کردند. پس از چند ثانیه اشکی که از خنده زیاد آمد بود پاک کرد و درحالی که سعی در کنترل خنده خود داشت روی به مرد کرد، ولی ناگهانی آن چهره خندان جای خود را به چهره ای خشمگین داد که آتش های خشم در چشمانش شعله ور شده بودند.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
عالی بود
سپاس
خیلی خوب بود
تشکر💐
عالی بود✨
مرسی💐
عالی بود مثل همیشه
ممنون🌹