
سلام داستانم شروع شدددددد😍
وقتی از خواب بیدار شدم نمیدونم ساعت چند بود فقط میدونستم سرم درد میکرد بلند شدم چشم هام باز نمیشد بخیال خودم خیلی زود بیدار شدم حتی از مادرم هم زودتر دست و صورتم روشستم و با حوله صورتی رنگم پاک کردم بعد کفش های کیوت که عروسکی بود رو پوشیدم و به سمت حمام رفتم و با آب گرم توی وان پر کف دراز کشیدم امیدوار بودم سر دردم آروم بشه اما اصلا خوب نشد بعد حوله صورتی پوشیدم و بیرون اومدم با حوله دور موهام صورتم ماسک گذاشتم و ریلکس کردم اما باز هم سرم درد میکرد وقتی ساعت روی پاتختی رو دیدم تعجب کردم ساعت6 بعد ازظهر بود یعنی من از دیشب ساعت8 تا الان خوابیدم پس برای همین سر درد دارم. رفتم در زدم در اتاق خواهرم سانیا رو اما جواب نداد در رو باز کردم دیدم نیست در اتاق اون خواهرم همینطور کسی نبود حتی توی اتاق برادرم و مادرم هم کسی نبود ترسیدم
گوشی رو گرفتم و با مامانم زنگ زدم برنداشت اما چنددقیقه بعد خودش زنگ زد گفتم چرا کسی نیست گفت تو که اینقدر خوابیدی حتما رفتن بیرون بعد گفت خواهرت( سونیا) رفته بیرون برادرت (پیتر)رفته باشگاه خواهرت( سانیا)رفته خرید منم سر کارم تو هم که خوابیده بودی گفتم سرم درد میکنه. گفت برو بیرون سرت هوا بخوره گفتم باش
هودی قرمزم رو پوشیدم موهام رو بستم با شلوار مشکی و کتونی ولی سرم درد میکرد حتی ضد آفتاب هم نزدم(ساریلا اهل آرایش نیست خیلی) بعد هدفونم هم با کیف یک وری گرفتم و رفتم وقتی اومدم بیرون میاده رو شلوغ بود (کالیفرنیا زندگی میکنید) بعد همین جور رفتم و رفتم تا رسیدم به پارک بزرگی که تا حالا ندیده بودن (چون کالیفرنیا خیلی بزرگ این اتفاق ممکن)😄 رفتم و روی یک نیمکت نشستم و آهنگ گوش دادم و پام رو روی اون پام انداختم نمیدونم چقدر بعد بود که یک نفر اومد جلوم سنگینی نگاهش رو حس کردم جشم هام رو باز کردم و تا خواستم از روی کفش ها و پاهاش تشخیصش بدم یکی کلاهم رو داد بالا ............
بعدی...........................
ببخشید این پارت کم بود اما پارت بعد خیلی عاااااالی🥳 اگه میخوای بدونی که کلاهش رو داد بالا و بقیه داستان چی میشه فالو کن که از دست ندی داستانم رو لایک هم یادت نره کیوتی😘 و ادامه بدم داستانم رو؟
بریم برای چالش😉.... ...... ........
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود اجی به تست هام سر بزن و نظر بده😙