14 اسلاید صحیح/غلط توسط: جادوی عشق انتشار: 4 سال پیش 20 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام لایک و کامنت و فالو لطفاً لطفاً 😘😘😘😘
دیدم النا دارد با یک کوامی حرف میزد 🤤🤤🤤خیلی خیلی تعجب کردم نه ببخشید یعنی داشتم شاخ در می آوردم 😨😨😨😨
کمی به شکل کوامی که دقت کردم فهمیدم که کوامی لیدی طوفان است 😨😨😨😨😨😨
سریع قایم شدم و با پلگ صحبت کردم
آدرین: پلگ یعنی النا لیدی طوفان هست ؟؟؟ پلگ : نه نه آدرین این امکان نداره آدرین: چرا داره چون لیدی طوفان از وقتی که النا حامله شده نیومده و یعنی النا =لیدی طوفان
پلگ : آدرین این موضوع بوی پنیر گندیده میده تو نباید هویت اون را فهمیده باشی
آدرین : اول اینکه پنیر گندیده همین پنیری هست که جنابعالی دارید میل میکنید دوم چرا اشکالی نداره چون ازدواج کردیم پلگ : آهای ! به پنیر کمنبر عزیزم توهین نکن 😤😤😤😤 راوی : و این گونه شد که آدرین و پلگ دعوا کردند
راوی : وسط دعوا بودند که یک دفعه النا وارد شد و آن هارا دید و هر چهار تای آنها به هم تعجب کرده نگاه میکردند 😲😲😲😲😲 آدرین: ال.....نا........تو...... چطوری تونستی بلند بشی 😶😶😶 هوا : پلگ تو که اون را نگفتی😡😡😡😡پلگ : آروم نه نگفتم النا : ببخشید چند تا سوال آدرین : وااااای نه بازجویی شروع شد النا: بیخود وایسا سوال کنم بعد ورور کن آقا. اول تو کت نوار هستی ؟ آدرین: بله
النا : دوم چرا نگفتی که من حامله هستم و اگه بچه به دنیا بیاد من و اون میمیریم ؟ آدرین : چون دکتر گفته بود النا : بیخود کرد گفت تو چرا گوش دادی ؟ هان ؟ سریع بگوووو آدرین: فکر کردم چون دکتر هست حرفش درسته النا :پس دست به یکی کردید. حالا سوم هوا و پلگ درباره ی چی حرف می زنید ؟؟؟؟ پلگ و هوا همزمان : هی قرار بود از آدرین فقط بازجویی کنی النا : نخیرم حالا جواب سوالم را بدید پلگ : باشه . من هوا عاشق هم شدیم چون صاحب هامون با هم ازدواج کردند پس ما هم می تونیم و باید بدون چون و چرا هم اجازه بدید
النا : من که همیشه با نظر هوا موافقم آدرین : منم فقط باید از صاحب عروسمون کمی سوال کنم پلگ : اون مشکل ندارم بپرس
راوی : و اینطوری شد که آدرین : آقا بسه وایسا من سوالاتم که تموم شد بگو راوی : یه لحظه، که پلگ و هوا رفتند عشق و حال آدرین : تموم شد بیا دیگه راوی : وااااای چقدر این زر میزنه سر درد گرفتم
آدرین : خب اول اینکه تو آیا لیدی طوفان هستی ؟ النا : آره آدرین : چطوری از جایت بلند شدی؟ النا : خب دردم که همیشه نیست پس گفتم کمی راه برم که دیدم تو داری با پلگ دعوا میکنی آدرین : آی دلم گشنمه اگه توضیحات تموم شد بریم شام النا : باشه بریم
بعد از شام : از زبان النا: رفتیم روی تخت و دراز کشیدیم النا : میگم آدرین چطور قبل از ازدواج کردن بچه بیاریم ؟ آدرین : فکر خوبیه ولی چطوری که هردو تون نمیرید؟ النا : میتونیم زودتر از زمان خودش بیاریمش بیرون یعنی بچه مگه نه ماه نباید بمونه ما هشت ماه بیرون می آریمش آدرین : عاااالی
هشت ماه بعد: از زبان آدرین: حال النا خیلی خیلی بد بود و امروز همون روزی بود که السا بدنیا بیاد . درسته اسم بچمون السا هست و دختره . داشتم میرفتم ببینم النا چطور هست ( السا بدنیا نیومده ) که به یکی خوردم احساس کردم که آشنا هست برگشتم دیدم اون ...... یعنی نمیتونید حدس بزنید کی بود خب اون لوکا بود 😨😨😨😨😨 آخه من موندم چرا همجا این بشر هست
که یکدفعه الی را که داشت از در بیرون می آمد گرفت و با خودش برد. آخه النا یا الی ؟ پادشاه که پیش النا هست پس من برم سراغ الی. رفتم دیدم الی را برد بالای ساختمان و رو لبه گذاشت سریع رفتم بالا ترسیدم
یکدفعه صفحه عاشقانه شد 💗💗💗💗💗💗
لوکا با الی داشتند حرف میزدند .
لوکا : من تمام این مدت خواستم از طریق خواهرت با تو ازدواج کنم اما حالا اگه می خوای زنده بمونی من میتونم نجاتت بدم اما که نه برام کار سخت میشه که تمام زندگیم بمیره
الی : باور نمیکنم اگه عاشقم بودی چرا از اول نگفتی ؟؟😡😡
لوکا : باورت نمیشه خب حق داری. من میدونستم که مادر و پدرت اجازه نمیدهند که تو زود تر از خواهرت ازدواج کنی و من هم طوری رفتار کردم که انگار عاشق خواهرت هستم. حالا عشق زندگیم با من بیا تا زندگی خوبی را با هم شروع کنیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
آدرین : یعنی اینقدر عاشق پرنسس الی هست که اون را دزدید🤔🤔🤔🤔
راوی : تو خفه فضول
آدرین : هی بهم بر خورد
راوی : جهنم که بهت بر خورد فضول
ولش بریم ادامه ی داستان
خب و بعد النا گفت ( البته در ذهنش ) حرفاش منتقی هست راوی : و سپس هم را بغل کردند و بوسیدند 💏💏💏
آدرین : بعد از صحنه ی رمانتیک لوکا و پرنسس الی رفتم سریع بیمارستان. تا رسیدم گفتند که السا بدنیا اومده با خوش حالی تمام رفتم و بغلش کردم
بچه ها به تست رویایی هم سر بزنید قشنگ هست
و اینکه از این به بعد اسم داستان هست عشق آشکار
حتما تا الان فکر میکنید درباره ی النا و آدرین هست که اسم داستانم عشق پنهان هست اما نه درباره عشق واقعا پنهان الی و لوکا هست
میبینمتون در داستان عشق آشکار 💗💗💗💗💗
اوه ببخشید راستی بازم لایک و کامنت و فالو فراموش نشه 😅😅😅😅😅😅
14 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
عالی بود ولی مرینت چی شد
عزیزم داخل این داستان مرینت نداریم فقط النا هست و اینکه النا هنوز هم داخل داستان هست 😘😘😘😘😘😘😘😘
عالی بود
به تست های منم سر بزن
مررررسی و حتما 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹