🤍
اون شعرو یادش بود پس منم همینطور باید برم باهاش حرف بزنم
استرس گرفته بودم
دستمو گذاشتم روی دسته در خیلی خیلی استرس داشتم اما نمیتونستم تا آخر سال برای اینکه باهاش رو به رو نشم وارد کلاس نشم
رفتم داخل
فیونا بهم نگاه کرد
منم برای اینکه جلوه بدم نمیدونستم برگشته گفتم"فیونا خودتی؟ "
_ک... کایا
بلند شد و اومد طرفم و بغلم کرد: کایا خودتی؟ من خیلی وقته دلم برات تنگ شده
_منم همینطور
_هنوز همه چیز یادته؟
_معلومه اما میخوام بدونم......
_چی رو بدونی؟
_چیشد برگشتی؟
_من اومدم تا عضو گروه تیراندازی بشم تو هم لطفا بیا میخوام کنارم باشی نمیخوام دیگه از پیشم بری
_من چطور باید عضو شم؟
_خودم باشون حرف میزنم
_چرا تو خودم میرم یا مامانم میاد
_هر کسی رو قبول نمیکنن اما اگه من بگم فرق داره
_چرا فرق داره؟
_چون بابام مدرسه رو خریده
_چی؟
_توی این مدت ما پیشرفت مالی داشتیم توی یه سرمایه گذاری که هیچکس بهش باور نداشت
من براش خوشحال بودم اما حس کردم دیگه خیلی باهاش فرق دارم
فیونا ادامه داد: ببین فکر نکن حالا پولدار شدیم و دیگه بهت اهمیتی نمیدم من توی این چندسال خیلی بهت فکر میکردم
_من خیلی منتظر دیدنت یا برگشتنت بودم اما فکر کردم منو یادت رفته
_چرا باید یادم بره کایا من تو رو خیلی دوست دارم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
پستت خیلی خوب بود♥️🫂
امیدوارم در آینده یکی از بهترین کاربر ها بشی☺️👍🏻
اگه میشه لطفا به پست های منم سر بزنید🙃🤍
بک هم میدم😉🤯
ادمین زیبارو پین؟☺️🫂
عالی بود👌🏻👏🏻
فرصت؟
خیلییییی قشنگه