7 اسلاید پست توسط: 𝕰𝖑𝖎𝖓𝖆 انتشار: 2 ساعت پیش 14 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ژانر کتاب : ماجراجویی ، ترسناک
مادر داشت وسایل ها رو جمع میکرد .
من هم چون هم گشنه بودم هم ناهار نخورده بودم ،گفتم پنکیک درست کنم . جینی هم داشت کوله اش رو حاظر میکرد و پدر هم هر لحظه یاد آوری میکرد که بهتره سریع وسایل ها رو آماده کنیم وگرنه به تاریکی بر می خوریم. .
ساعت حدود های سه ظهر بود .
بالاخره تموم شد و از خونه خارج شدیم .
_ اِما به خواهرت کمک کن چمدون ها رو بزاره صندوق عقب .
_ چشم 😑
سوار ماشین که شدیم ،کمربند ها رو بستیم و حرکت کردیم ،
_ جینی هندسفری منو ندیدی ؟
_ تو کیف منه.
هندسفری رو برداشتم و گذاشتم تو گوشم و اهنگ مورد علاقم رو باز کردم چون حال صحبت با خانوادم رو نداشتم .
جینی هم کتاب های درسیش رو در آورد تا بخونه .
چون قرار بود جینی امسال بهترین دانش اموز مدرسه بشه ، پس تو تابستون ی دور مرور میکرد درساش رو .
ی چند دقیقه بعد مامان میوه ها رو در آورد تا پوست بکنه
_ جینی میوه چی میخوری ؟
_ برام ی سیب پوست بکن . مرسی.
_ حتما . اِما تو چی ؟
_ من میل ندارم .
واقعا گشنم نبود و میخواستم هر چه سریع تر برسیم کلبه ، تا ببینم چه شکلیه .امید وارم خوش بگذره چون باید یک هفته تموم رو اونجا بمونیم اونم با جینی. هیی
..
..
..
یک دفعه صدایی شنیدم و چشم هایم رو باز کردم و دیدم هوا تاریک شده و خورشید داره غروب میکنه .
هندسفریم رو درآوردم و دیدم صدای جینی بود که هی میگفت : رسیدیم . رسیدیمم .
ساعتم رو نگاه کردم ،تقریبا ساعت نزدیک هفت عصر بود . ⏰️
خسته شده بودم از تو ماشین نشستن و خدا رو شکر که رسیدیم بالاخره .
با خوشحالی از ماشین پیاده شدم و کلبه رو نگاه کردم .
بد نبود ، فقط یکم قدیمی بود ، که مهم نیست . کوله ام رو از داخل ماشین برداشتم و به سمت کلبه رفتم .
_ پدر کلید داری ؟
_ آقا ِ گفته در رو باز میزاره .
در رو هل دادم و یک دفعه باز شد . وارد خونه شدیم و کنار در یک میز کوچک بود که نوشته ای روش بود :
با سلام آقای جکسون امید وارم اقامت خوبی رو در این کلبه داشته باشید و کلید در هم کنار گلدون هست .
. ارادتمند آقای هریسون
پدرم کلید را از کنار گلدون برداشت و در را قفل کرد
من و جینی و مادر هم رفتیم خونه رو بگردیم . 🏠
وقتی داشتم نزدیک راه پله میشدم یک دفعه پارکت ها ی صدایی دادن ، خلاصه توجه نکردم و بعد از پله ها بالا رفتم . ی راهروی درازی رو دیدم که اتاق من و جینی اونجا بود . طبقه ی پایین هم اتاق پدر و مادر بود . البته مادرم اولش میگفت : بالا نخوابین و ........ . ولی خوب بالاخره قبول کرد . تا ما چمدون ها رو باز کنیم و اتاق ها رو یکم تمیز کنیم ساعت هشت و نیم شد ؛کلبه یکم گرد و خاک داشت بخاطر همین طول کشید . مادر هم رفت آشپزخونه تا غذا درست کنه .
من هم پریدم رو تختم و گوشیم رو برداشتم تا کمی فیلم ببینم . سریال مورد علاقم رو باز کردم و یکم بعد هم
تق تق
_ کیه ؟
_ مامان گفت غذا تو برات بیارم .
_ اهان مرسی . بزارش اینجا .
جینی و پدر و مادر هم طبقه ی پایین داشتند غذا میخوردند.
وقتی غذام تموم شد ، رفتم از داخل کیفم کتاب داستانم رو برداشتم .
همینکه داشتم میخوندم ی نفر با سرعت وارد اتاقم شد . !! ( درست حدس زدید ! مادرم بود )
_ من میرم بخوابم تو هم بهتره زود بخوابی فردا باید ساعت ۷ و نیم راه بیفتیم بریم اطراف رو ببینیم .
_ چرا حالا هفت ؟
_ اون جایی که میخوایم بریم فقط صبح زود بازه . اگه پا نشین خودمون میریم گفته. باشم !
_ مسواکم رو کجا گذاشتی ؟
_ طبقه ی پایینه . شبت بخیر .
_ باشه . شب بخیر .
یکم بعد رفتم طبقه ی پایین مسواک بزنم که دیدم مسواکم نیست .
_ جینی مسواک من رو ندیدی ؟
همین طور که داشت مسواک می زد داد زد : نه . حتما داخل لیوانه .
اومدم آشپزخونه و دیدم جینی داره مسواک میزنه اونم با مسواک برقی منننننن.!
_ باز تو به وسایلم دست زدی ؟
_ مگه این ماله تو ِ ؟
_ بله 🤷♀
مسواک زدیم و با جینی رفتم طبقه ی بالا .
_ من میرم اتاقم شب بخیر .
_ باشه منم میرم بخوابم . شب بخیر.
.
همینکه اومدم اتاقم یکم با دوستام حرف زدم تا ساعت دوازده بعد خوابیدم .
صبح که بیدار شدم ....
هندسفریم رو درآوردم و دیدم صدای جینی بود که هی میگفت : رسیدیم . رسیدیمم .
ساعتم رو نگاه کردم ،تقریبا ساعت نزدیک هفت عصر بود . ⏰️
خسته شده بودم از تو ماشین نشستن و خدا رو شکر که رسیدیم بالاخره .
با خوشحالی از ماشین پیاده شدم و کلبه رو نگاه کردم .
بد نبود ، فقط یکم قدیمی بود ، که مهم نیست . کوله ام رو از داخل ماشین برداشتم و به سمت کلبه رفتم .
_ پدر کلید داری ؟
_ آقا ِ گفته در رو باز میزاره .
در رو هل دادم و یک دفعه باز شد . وارد خونه شدیم و کنار در یک میز کوچک بود که نوشته ای روش بود :
با سلام آقای جکسون امید وارم اقامت خوبی رو در این کلبه داشته باشید و کلید در هم کنار گلدون هست .
. ارادتمند آقای هریسون
پدرم کلید را از کنار گلدون برداشت و در را قفل کرد.
7 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک