قسمت پانزدهم.... کاملا ویرایش و سانسور شده
اکنون وقت آن بود که فکری به حال خود کند و خود را از گیر افتادن در مصیبتی که به او از رگ گردن نزدیک تر بود رها کند. به سمت در رفت و از چشمی به بیرون نگاه کرد. حداقل ۵ نفر بیرون بودند که ۲ نفر آنها پلیس بودند. به صورت اتفاقی چشمش به پنجره افتاد. پله های اضطراری...بله این تنها نجات دهنده او بود. فوری به سمت پنجره رفت و پس از باز کردن آن به بیرون نگاه کرد. بادی ملایم می وزید و در آن اطراف هیچ کسی نبود. به آرامی ابتدا یک پایش را بیرون برد و سپس خارج شد. با سرعت شروع به طی کردن پله ها یکی پس از دیگری کرد. پس از رسیدن به پایین پله ها با احتیاط به لبه پس کوچه رفت تا کوچه را بررسی کند و مطمئن شود شخصی آنجا نخواهد بود که او را به دردسر بیاندازد از این روی سرکی به داخل کوچه کشید.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عالی بود
وای بالاخره🤩 خیلی منتظرش بودم😁
عالی بود✨
مرسی
فقط توی بررسی طول کشید تا تایید بشه
عااالیهههه
سپاس💐
خواهششش .... منتظر پارت بعدییی
اگر بنویسمش حتما میزارم تو بررسی
باشههه
عالی بود
مرسی🌹
بی نظیر بود :)))
فدات💓