هدیهٔ ناخواسته

هی، ناخدا ! گوشت با منه؟ می‌خوام گزارش بدم. امروز همه چیز طبق روال سابق بود. نوبارا و یوجی باهم کنار میان. نه این‌که کوگیساکی غر نزنه ولی حداقل سایهٔ ایتادوری رو با تیر نمی‌زنه. پیشرفت خوبیه، البته برای اونا ! مگومی همچنان ساکته اما از هر فرصتی برای لبخند زدن استفاده می‌کنه. یوتا هم کمتر هوای ریکا رو می‌کنه. همون‌طور که حدس می‌زدی هرروز به جانشین تو بودن نزدیک‌تر میشه. مثل جوانه‌ای که به یک‌باره قد چند هفته رشد می‌کنه. خواهرای زنین کنار هم ترکیب فوق‌العاده ای شدن! هرچند هنوز کل‌کل هاشون پابرجاست‌.

اینوماکی و پاندا، اوه باید وقتی کنارهم غرق خواب هفت پادشاهن ببینیشون! زیادی بامزن. ریکو گذشته رو خاک کرده و حالا بی‌توجه به ما و چالش هامون فرصت داره آرزوهاشو خاطره کنه.. چوسو، جوگو، داگون، هاروتا، هانامی و ماهیتو به خونهٔ جدیدشون عادت کردن و روزشون صرف سرگرمی میشه. این‌بار بی‌خطر ! نانامی هم به تعطیلات مورد علاقش رفته و فکر می‌کنم حسابی سرش شلوغ برنامه‌ریزی هاش باشه. جونپی هم کم‌کم با بقیه اخت می‌گیره و اعتراف می‌کنم رفیق خوبی برای یوجیه.

و شوکو... دیروز به آلمان رفت. معتقده اون‌جا راحت تر پیشرفت می‌کنه. بیخیال همه خوب می‌دونیم فقط داره فرار می‌کنه، از خاطراتش، خاطراتمون. بیخیال! محض رضای خدا همتون تصمیم گرفتید یه خروار دلتنگی پیش‌کشم کنین. این «هدیهٔ ناخواسته» رو پس بگیرین ! ناخدا این طوفان برای ملوان زیادی شدیده.

و راستش همه چیز خوبه بجز احوال من که دیگه مثل سابق نمیشه. اگه قراره عذاب وجدان بگیری، خب بگیر! وقتی اجازه دادی امواج دریا تورو ببلعن فکر اینجاشو می‌کردی. ساتورو شب‌های زیادی گذشته اما ستارهٔ ما هنوز می‌درخشه، می‌بینیش؟