10 اسلاید امتیازی توسط: Farniya انتشار: 4 سال پیش 103 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ژانر: رمانتیک،معمایی،فانتزی،علمی تخیلی درباره داستان: اتفاقی می افته که هیچ کس باورش هم نمیشه
سی سی:«یعنی چی؟منظورت چیه؟» ادوارد:«تو قدرت سفر در زمان داری.» واکنش سی سی؟
∆©® مشکلی که قدرت داره اینه که هنوز ضعیفه پس تو نمیتونی توی زمان های مختلف سفر کنی بلکه زمان های مختلف جلوت ظاهر میشن.» سی سی:«یعنی چی؟» ادوارد:«یعنی به صورت ناخداگاه جلوت ظاهر میشن برای تو هم تو این مدت همین اتفاقات افتاده ولی میتونی قدرت رو تقویت کنی پس مجبوری با من بیای در غیر این صورت تا ابد باید با اینکه تصویر ها هیو جلوت ظاهر میشن زندگی کنی واکنش سی سی....
∆ادوارد:«مجبورم به زور ببرمت چون من جواب رد قبول نمی کنم.»و سی سی رو میندازه رو شونه اش سی سی:«بزارم زمین اسکول،با توم خول مغز،مگه کری ای خدا.»ادوراد یه نیشخند میزنه و سی سی رو میندازه تو ماشین© ادوارد:«این که گفتی فحش به من بود؟» سی سی:«نه بابا مگه از دهه شصت یا هفتاد میای به این حرفا طعنه میگن.» ادوارد:«اوکی.» ® ادوارد:«دقیقا.» سی سی که با این حرف ادوارد کفرش در میاد میفته رو ادوارد و هی میزنتش سی سی:«تو حق نداری حرفم رو تایید کنی خل مغز.» و با وقار از روی ادوارد بلند میشه خودش رو میتکونه و سوار ماشین میشه ادوارد یه لبخند میزنه و سی سی که حسابی کفری میگه:«نیشت رو ببند وگرنه دوباره میزنم.» ادوارد خم میشه و میگه:«چشم سرورم.»سی سی یه چشمغره میره و در رو میبنده ∆©® به هر حال رسیدن به یه عمارت که اندازه دانشگاه بود و درست هم بود عمارت کنترل قدرت ها واکنش سی سی؟
©® ادوارد یقه پیراهن سی سی رو میگیره و مثل عروسک بلند میکنه سی سی بازم کفرش در میاد ابرو هاش رو به هم گره میزنه و میگه:«یا ولم کن یا تیکه پارت می کنم.»ادوارد نیشخند میزنه و سی سی رو با همون حالت میبره تو اتاقش سی سی هم که لج کرده بود با ادوارد لج شه رفت روی تخت نشست و اخ کرد و پشتش رو کرد به ادوارد ادوارد:«من میرم تو اتاقم پیش رفیق رفقام.» سی سی با همون حالت خودش رو ولو کرد رو تخت
صبح روز بعد جلوی در اتاق ادوارد در از دختر بود خیلیا کف زمین پخش و پلا شده بودن خیلی ها جیغ می کشیدن و سرخ شده بودن ادوارد:«دخترا برید کنار. باید برم پیش عشقم تا اینو گفت سکوت همه جا رو برداشت دختر هایی که پخش و پلا شده بودن رو زمین هم حتی خشکشون زد ادوارد از بین دخترا رد شد و دست سی سی رو گرفت واکنش سی سی؟
∆©®به هر حال بعد از چند دقیقه دوتایی رفتن قدم بزنن که یک دفعه تصویر همون دختر و پسر در آغوش هم جلویش ظاهر شد سی سی لبخند زد و ادوارد گفت:«منم میتونم اینا رو ببینم.» واکنش سی سی؟
∆©® موضوعش انقدر پیچیدس که شاخ در میاری توی زندگی قبلیمون تو سارا بودی و من ادی من اون موقع از گذشته اومده بودم و تو تا قدرت سفر در زمان پیدا کردی ما عاشق شدیم اما من نم تونستم مدت زیادی تو زمان تو بمونم
پس ما برای اینکه همیشه با هم بمونیم دروازه زمان رو پیدا کردیم و اون رو باز کردیم.....» سی سی:«دروازه زمان چیه؟» ادوارد:«خدایان اون رو ساختن تا زمان های مختلف در جایگاه های خودشون بمونن. پس ما اون رو باز کردیم اما خبر نداشتیم این دروازه چقدر خطرناکه
فقط زمان توی اون زندانی نبود بلکه شیاطین زمان هم در اون زندانی بودن من تو رو از دست دادم پس با تمام وجود برای برگشت دوباره ی تو جنگیدم حلقه زمان بسته شد اما تو بر نگشتی من کاملاً ناامید شدم......» سی سی داشت گریه می کرد همینطور ادوارد ادوارد:«تا اینکه من تمام کلیسا ها مسجد ها درگاه های خدا تمام خدایان رو عبادت کردم تا اینکه ................
................
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
پاسخ نامه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عععاللی بامزه بود
سه شم درست کن