من تصمیم گرفتم که یه مجموعه ای رو بنویسم به اسم سری nightmare با داستان های کوتاه که موضوعات جداگانه داره و توش اول سرگذشت اون آدم هارو بیان می کنه و بعد کابوس هاشونو به تصویر می کشه همونطور که میدونید خواب های ما همگی عجیبن و سر و ته ندارن و من گفتم چرا از این موضوع استفاده نکنم؟ میتونم یه مجموعه جالب بسازم که خیلی از افراد ممکنه خوششون بیاد ادامه رو داشته باشید. انتقاد و پیشنهاد هم مورد استقبال قرار می گیره و خوشحال میشم ایده هاتونو برای قسمت های بعد باهام به اشتراک بزارین
آخرین بار متنی که نوشته ام را ویرایش می کنم. ما دیگر نمی توانیم دوست باشیم! او همیشه مشکلات روحی زیادی داشت و این باعث می شد پرخاشگر باشد. نمی فهمم چرا، اما ما آنطور که با بقیه کنار می آمدیم نمی توانستیم با هم کنار بیاییم به عبارتی آبمان در یک جوی نمی رفت. دائم در تلاش بودیم که ثابت کنیم ما می توانیم دوست بمانیم اما در واقع داشتیم تلاش میکردیم حقیقت را از خودمان پنهان کنیم. این اتفاق دیر یا زود می افتاد یعنی پایان رابطه دوستانه ما! برخی مواقع خیلی بد رفتاری می کرد و این باعث شد که تقریبا از او متنفر شوم. اما نمی توانم بگویم هنوز هم دلم برایش تنگ نمیشود. شاید هنوز هم منتظرم بگوید که هنوز هم راهی هست! می توانیم با هم دوست بمانیم. تا همیشه! خودم را درک نمیکنم همزمان هم دوستش دارم و هم از او بدم می آید. متن را برایش میفرستم. متن خداحافظی! به اسمش نگاه می کنم. اسمی که قبلا با گل و قلب و ستاره تزئین شده بود اما اکنون فقط آتناست. ساده و معمولی. بر خلاف انتظارم در جا پیامم را می بیند. او هم پیامی بلند بالا برایم میفرستد. انتظار داشتم اصرار کند که با هم بمانیم اما انگار او هم می دانست ما نمیتوانیم با هم بمانیم. او هم خداحافظی کرد! اشکم جاری می شود. گوشی ام را خاموش میکنم و پتو را روی خودم می کشم. سعی میکنم بار سنگین روی قلبم را فراموش کنم. کم کم پلک هایم سنگین میشود و به خواب عمیقی قرو می روم
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
ادامه بده
عالی بود به تست پستای منم سر بزن
توصیفاتت خیلی خوب بود ادامه بدهه
مرسییی حتما ادامش میدم مثل قبلیا گشاد بازی در نمیارممم