در انتظار او

بهش گفتن پاسپورت بالا نیومده ، گفت که برمیگرده کشورش تا ویزا کنه بعد برمیگرده! چند وقت بعدش بهم گفت ک خواب دیده . میخواهد برگرده کشورش ، بهم گفت برم براش بلیط بگیرم

گفتم نمی‌گیرم . گریه کردم . دوست نداشتم بره ! بابا اصرار داشت که بره ! اون شب تو هیئت بودم ، ب آبجی هامم زنگ زدم دوباره تکرار کردم ک بلیط نمی‌گیرم برای بابا که بره . ی روز از هیئت برگشتم ، رفتم ی سر پیش بابام . اومد بهم گفت بخاطر پولش برام بلیط نمی‌گیری ؟ گفتم نه بابا . گریه کردم گفتم دوست ندارم بری . قول میدی برگردی ؟

گفت قول نمیدم ولی برمی‌گردم . فرداش براش بلیط گرفتم ، وقتی فهمید خوشحال شد ! وقتی رفتیم ترمینال ، کنارم بود ، حواسم بود ک یواشکی نگاهم می‌کنه . نگاهش کردم گفتم بابا خوشحالی داری میری پیش مامانی ( در کشورش ) گفت آره ک خوشحالم . یواشکی نگاه کردنش ی حس بدی بهم میداد ک نکنه دیگه برنگرده ، نکنه ...

ترسیدم ، گفتم لعنت بر دل سیاه شیطون ! وقتی قطار اومد رفت ! اربعین اومد موقع اربعین کربلا بودم ! بابام زنگ زد بهم گفت ک چرا بهش زنگ نمیزنم ، از امام حسین گله کنم ک چرا اونو ( بابامو ) نیاوردی کربلا . دلش خیلی پیش امام حسین بود ! گوشیو سمت حرم گرفتم ، گریه میکرد !!! گریه میکرد مثل ابر بهار . گریه کردم ... وقتی قطع کردم ، ب ساعت نکشید آبجی هام گفتن ک بابا حالش بده بردنش بیمارستان

ترسیدم ، گفتم لعنت بر دل سیاه شیطون ! وقتی قطار اومد رفت ! اربعین اومد موقع اربعین کربلا بودم ! بابام زنگ زد بهم گفت ک چرا بهش زنگ نمیزنم ، از امام حسین گله کنم ک چرا اونو ( بابامو ) نیاوردی کربلا . دلش خیلی پیش امام حسین بود ! گوشیو سمت حرم گرفتم ، گریه میکرد !!! گریه میکرد مثل ابر بهار . گریه کردم ... وقتی قطع کردم ، ب ساعت نکشید آبجی هام گفتن ک بابا حالش بده بردنش بیمارستان

همون روز قرار بود که برگردیم خونه , سمت ایران ! ب بابا فکر می کردم ، نکنه چیزیش بشه ؟ اگر از دستش بدم چی ؟ و کلی فکر های دیگه ک حالمو بد میکرد و باعث شد ک پاهام درد کنه ! تا شب رسیدیم خونه ! دخترم و شوهرم رفتن بیرون ! یهو خواهرم زنگ زد نوه ام برداشت ، گفت گوشیو بده ب کریم ( شوهرم ) نوه ام گفت ک خونه نیستن ! گفت هر موقع ک اومدن زنگ بزنه !

دخترم و شوهرم برگشتن ، دخترم زنگ زد ب خالش و گوشیو داد ب شوهرم . خواهرم بهش گفت بره جایی ک من نشنوم . رفتن حیاط ، بعد دو دقیقه صدای هق هق شوهرم و گریه ی دخترمو شنیدم ! فهمیدم ک تموم شد ... پدرم ! مردی ک مثل کوه پشتم بود ، بابای عزیزم ، رفت ! برای همیشه ... بابا ! مگه قول ندادی برمی‌گردی !؟ پ چی شد ؟؟ 💔