
سلام! این بخشی از رمانمه. امیدوارم از خوندنش لذت ببرین!

ماجرا از یک شب شروع شد. در یک شب هم تمام شد. روز های قبل از آن را به خاطر نمی آورد. حتی بعد از آن هم نمی دانست دقیقا چه شد. شمار تمام اتفاقاتی که بعد از آن به سرش آمده بود را از دست داده بود.

چرا اصلا دیدمت؟ چرا آن شب از خانه بیرون زدم؟ چرا روی نیمکت خشکم زد و محو نگات شدم؟ در تو چه هست که نبودت این چنین از وجودم ویرانه ای ساخته؟ حتی حالا دیگر نمی دانم کیستم!

روی نیمکت نشست. مدت ها کارش همین شده بود. روی نیمکت سرد و نمور بنشیند و ساعت ها به نقطه نامعلوم و تیره در آن سوی خیابان خیره شود. به امید اینکه شاید همان قدر اتفاقی او را ببیند. سمتش بیاید. بار دیگر لبخند بزند و سر به سرش بگذارد... توانی در جانش نمانده بود. جسم و روحش آنقدر خسته بودند که حتی توان نفس کشیدن را هم نداشت.

چراغ ها سوسو کنان، با نور نارنجی شان به او کمک می کردند خیابان را ببیند. هر چند که او چیزی نمی دید. نفس عمیقی کشید و هوای سرد و شرجی را به درون ریه هایش فرو برد. هر نفس معادل چاقویی بود که در سینه اش فرو می رفت. دردی می شد روی درد هایش.

کاش بدانی زنده ام. کاش بدانی کسی اینجاست که قلبش نمی زند. نفس نمی کشد. روح آزرده و دردآلودش خیلی وقت ها تنش را ترک می کند و دیوانه وار خیابان ها را طی می کند... بی هدف. خیابان هایی ناآشنا که ته نداردند. آنقدر این کار را تکرار می کند تا تمام خیابان ها را از بر کند. تمام سنگفرش هایش را... وجب به وجب. اما روز بعد با آنها بیگانه ای بیش نیست. می خوام بدانم چقدر دیگر دوام می آورد؟ چند ساعت؟ چند روز؟ چند ماه؟ شاید هم... نمی دانم!

دلم آنقدر برایت تنگ شده که حتی دوباره دیدنت هم برایم کافی نیست. باید ماه ها روبرویم بنشینی تا تماشایت کنم. آنقدر که سیر شوم. اما می دانم که این محال است. مگر ممکن است که از تو سیر شوم؟ آن هم زمانی که خودم را قاب چشمانت کرده ام. در چشمانت شناور شده ام دیگر هیچ چیزی نمی بینم. می دانی چیست؟ زخم هایم تمامی ندارد. اشتباه نکن! شاید جسمم سالم باشد... البته شاید، اما روحم تکه پاره شده. هیچ درمانی ندارد. هیچ درمانی جز گرما... گرمای وجودت. گرمای آغوشت.

منطقه ای که دختر زندگی می کرد، آنقدر سوت و کور بود که دختر، صدای پر زدن پروانه را از هو هوی باد تشخیص می داد... اما صدایی می آمد. صدایی ناآشنا. کسی نزدیک می شد. +ببخشید! شما این اطراف هتل سراغ ندارید؟ دختر خشکید و به چهره مرد خیره شد.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نمی دانم... شاید هم عشق! به لیست 𝑩𝒆𝒂𝒖𝒕𝒊𝒇𝒖𝒍 افزوده شد.
توسط 𝒉𝒊𝒏𝒂★
...
مرسی 𝒉𝒊𝒏𝒂★ عزیز🧡✨
واووو
😉🧡🧡
باورم نمیشه خودت نوشتی خیلی قشنگه قلبمو لمس کرد:))
وای ممنون!💖💖
حالا اگه بگم تو مطب دکتر نوشتم چی میگی؟😅
واییی :)
میگم تو فوق العاده ای 🦋🦋
خیلی زیبا بود🫠🫠🫠💔💔💔
ممنونم🧡
"کاش بدانی زنده ام"
قلمت خیلی قشنگه زن=))
عزیزمی😃🧡✨
وای چقد خوب بود😭🎀
مرسی🌹✨
🎀💅
آجی بک بده
اول