حرب میان فرشتگان

گفتند حرب چیست؟گفتند چیزیست میان زمینیان و در آنجا نیست.گفتند آنجا کجاست؟گفتند آنجا که چشمه ای از عسل چشمه ای زلال و چشمه گان زیادیست آنجا که مهتران گرد هم جمع می شوند سخن نیک گویند آنجا درختان شاخه ای کج کنند تا دستت برسد

حرب میان زمینیان بود و بس،گر حرب برسد به آسمان چه برسر زمینیان آید؟هیچی.میان آنجا و اینجا هفت آسمان فاصله است،ما فقط از دور نظاره گر ستارگانی هستیم که همچو حجابی آسمان را پوشاندن و ماه،زرین آسمان که خودنمایی می کند

اما حرب به آنجا رسید،از آنجا که از آسمان اول گرد آمدند و در خفا برای آن مهتر مکری راه انداختند.چو بشنید میکائیل از این مکر خبر را به گوش جبرئیل رسانید که از آسمان اول مکر راه انداختند حرب نزدیک است چه کنیم.جبرئیل خبر را به آن مهتر رسانید،آن مهتر دستور داد که به پیششان برو و اسرافیل را با خود ببر،مگذار حربی رخ دهد وگرنه آینجا و آنجا آسوده نباشد

جبرئیل مطیع آن مهتر همراه اسرافیل به آنجا رفت،بر بلندی ایستاد و اسرافیل در صور دمید،همه گرد جبرئیل آمدند و گوش سپردند من وعده ای دروغ ندهم،من جبرئیل فرشته ای بالا فرشته ی وحی اینجا هستم تا وعده دهم که اگر حرب نکنید از آن مهتر غنیمتی رسد.یکی سر بر آورد بیرون و دشنام داد اگر او مهتر بود ما در اینجا به ذلت سر نمی کردیم.جبرئیل صدایش را بلند کرد گوش کنید که وعده اش حق است

همه یکی یکی سر بیرون آوردند و وعده ی او را دشنام دادند،جبرئیل پیش مهتر بازگشت و همه چیز را به وی گفت،وی که چاره ای ندید گفت بگزار خودشان نتیجه اعمالشان را ببینند.از آن موقعه میان آسمان اول و هفتم حرب بود هر از گاهی آسمان اول به سویشان حمله ور می شد و آنها به دستور آن مهتر فقط از خود دفاع می کردند.