امیدوارم لذت ببرید💞
مردي به شهري مسافرت کرد و غريب بود . اتفاقا همان شب فردي به قتل ميرسد . نگهبانان مرد غريب را نزديک محل قتل دستگير مي کنند . و او را نزد قاضي مي برند . و چون مرد ناشناس نتوانست بي گناهي خود را ثابت کند ، قاضي دستور اعدام صادر کرد
فردا مرد مسافر را به يک ستون بستند تا اعدام کنند . مرد هرچه گفت که بي گناه است و بعدا از اين کار پشيمان خواهند شد ، جلاد گفت من بايد دستور را اجرا کنم .
جلاد به او گفت که آخرين خواسته اش چيست .
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
1 لایک
اول