10 اسلاید چند گزینه ای توسط: Army girl انتشار: 4 سال پیش 211 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم قسمت سوم امیدوارم خوشتون بیاد
همینطور که چراغ قوه مو تو اتاق میچرخونم،چیزی رو میبینم که اصلا انتظارشو ندارم....
در واقع بهتره بگم کسی. لوری رو میبینم که زانو ها شو بغل کرده و با نگرانی و ترس به اطراف نگاه میکنه. نور چراغ قوه مو میبینه. صداش میزنم:لوری؟! اونم مثل همیشه با صدای جیغ جیغوش میاد من و جسی رو بغل میکنه و میگه: وای بچه ها کجا بودید من از ترس مردم! ازش پرسیدم: تو چرا اینجایی؟ به ما پیام دادی که بعد از ما میای! لوری با تعجب گفت: من؟! من تا به اون شماره زنگ زدم یه کیسه روم کشیدن و تا چشمامو باز کردم دیدم اینجام. یعنی چه دلیلی داشت که تو رو زود تر از ما آوردن. حالا ولش کن وقتشه بیست و چهار ساعتمون رو شروع کنیم. جسی روی تخت میشینه و با تلفنش ور میره. لوری هم روی زمین داره خوابش میبره من چیکار کنم؟
تصمیم میگیرم مواظب دور و اطراف باشم. پس با چراغ قوه همینطوری اتاق رو میگردم راستش اتاق از آخر سمت چپ به یه راهرو راه داره که اون ور هم اتاقه ولی مثل اینکه هممون دلمون میخواد همینجا بمونیم تا بیست و چهار ساعت تموم شه. همینطور دارم میگردم که....
تصمیم میگیرم مواظب دور و اطراف باشم. پس با چراغ قوه همینطوری اتاق رو میگردم راستش اتاق از آخر سمت چپ به یه راهرو راه داره که اون ور هم اتاقه ولی مثل اینکه هممون دلمون میخواد همینجا بمونیم تا بیست و چهار ساعت تموم شه. همینطور دارم میگردم که....
یه دختر بچه رو میبینم که داره از راهرو به سمت ما میاد. ترسیده و یه عروسک ترسناک دستشه جسی و لوری رو صدا میکنم که بیان پیشم. بعد همه به دختر بچه نکاه میکنیم که داره به ما نزدیک میشه. حدود دو متر با ما فاصله داره که دیگه جلو نمیاد و میگه: شما چرا اینجایید؟ اینجا اتاق مامان منه! لوری که با بچه ها بهتر حرف میزنه میگه: عزیزم بخشید ما تو یه مسابقه شرکت کردیم و اگه مزاحم مامان تو شدیم ببخشید اما حالا مامانت کجاس؟ دختر بچه به دیوار اشاره میکنه و میگه: تو اون دیواره همه ی افرادی که مسابقه دادن اینجان. من و جسی و لوری با ترس به دیوار میچسبیم و همو بغل میکنیم. صدای دختر بچه اکو دار میشه و میگه: حتی خود شما.... چشمامون تار میشه و چشمامون رو که باز میکنیم دختر بچه اونجا نیست. جسی که الان عصبانی و شجاعه میگه: من دیگه طاقت ندارم باید برم ببینم تو اون راهرو چیه شمام میاین؟ چی بگم....
میگم آره ما هم میایم. از عمد به جای لوری حرف میزنم که نتونه بگه نه. حدسم هم درست بود. اون هم با یه چشم غره به من قبول میکنه. پس با هم و با کوله پشتیمون به سمت راهرو راه میوفتیم...
راهرو تاریک و ترسناکه نمیدونم چقدر از بیست و چهار ساعت مونده اما فکر کنم نصفش رفته. با چراغ قوه م دارم نگاه میکنم و جسی و لوری هم کنارم میان. به جسی میگم: خب خانم خانما تو مارو انداختی وسط این راهرو حالا بگو چیکار کنیم. یکم دستپاچه و خندون میگه: خب نمیدونم بگردین دیگه. با یه چشم غره کوچولو قبول میکنم. همونطور که دارم میگردم. صدای جیغ لوری رو از پشت سرم میشنوم....
برمیگردیم و پشت سرمون رو نگاه میکنیم. لوری رو میبینم که داره روی زمین کشیده میشه. همون موقع میبینمش. یه چاه اینجا ها بوده که ما ندیدیمش از اون چاه یه دست بیرون اومده و داره لوری رو میکشه. با جسی میدویم سمت لوری و با سرعت دستش رو میگیریم و اون رو از اون دست دور میکنیم جسی یک کار فوق العاده میکنه. با پا اون دست دراز رو لگد میکنه و اون دست برمیگرده توی چاه. لوری که نجات پیدا کرده تا یه مدت خشک ایستاده و نفس نفس میزنه به طعنه میگم: خواهش میکنیم! اونم میگه: ممنون فقط بیاید برگردیم. قبول میکنیم. برمیگردیم تو اتاق و به کارمون میرسیم تا اینکه...
صدای زنگ موبایل جسی رو میشنویم. جسی با خوشحالی میگه: میدونین این یعنی چی؟ یعنی بیست و چهار ساعت تموم شده! اما...
پایان قسمت سوم...قسمت چهارم
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)