دوستان از این به بد هر پنجشنبه و جمعه پارت می دم
خیلی استرس دارم....
+دخترم بیا دیگه _باشه الان میام مامان
سریعاً پله ها رو پایین رفتم . _اومدم
+خب دخترم بشین دیگه !_باشه
روی صندلی نشستم
مادر بی دنگ گفت:دخترم فکر کنم سریوس گفت که می خوایم ردمورد چی باهات حرف بزنیم. درسته؟
گفتم:اون گفت می خواید باهام حرف بزنید ولی نگفت درمورد چی
مادر گفت :آهان خب الان متوجه میشی.
لیوان چای اش را برداشت و قلوپی از آن را خورد و ادامه داد:خب دخترم تو می دونی که داییت پدر خوانده ی دوقلو های پاتر است اما داییت فقط پدر خوانده ی پسرشونه ! تعجب کردم اما چیزی نگفتم. مادر ادامه داد:خب و من هم مادرخوانده ی دخترشونم ... . چشمانم گرد شدن
+یعنی چی؟ پس چرا زودتر به من نگفتید _ موقیتش پیش نیومده بود ، اما فقط این نیست ... پاتر ها از امسال تابستون با تو میان کمپ و از این به بعد میان خونه ی ما...
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
لطفا به اکانتم سر بزنید
پستت عالی بود🍔
لایک شد 🍓
امیدوارم موفق باشی 👸🤴
نیاز به حمایت🎨✨
ادمین پین اگه نه بپاک؟
ای وای منم بودم هورااااا وای دختر زود زود بساز
خیلیییی خوب بود حتما ادامه بده بی صبرانه منتظر تا پارت بعدیم👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻💚💚💚💚