11 اسلاید صحیح/غلط توسط: 김𝒌𝒊𝒎𝒊 انتشار: 4 سال پیش 191 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب خب اینم از پارت ۱۱
چند روزی گذشته بود و یونگی هیچی ازون ماجرا بهم نگفته بود
چند باری ازش پرسیدم و راستش خیلی کنجکاو بودم ولی سعی کردم تا حد امکان دخالت نکنم ولی مگه میشه؟ باید بگه
" یونگی شی!"
" مگه نگفتم اون شی اخرو بردار"
" خب چیکار کنم ..تو خیلی از من بزرگتری... عادت کردم"
" این عادتتو ترک کن"
" آراسو"
دوباره چند دیقه سکوت
"
" یونگی"
" بله"
" من حق دارم بدونم چی شده...ینی اون چه اتفاقی افتاد"
" گفتم که....با..چند تا لات..دعوام شد"
" خودتم میدونی مسخره ترین دلیلو اوردی"
" لازم نیست ثابت کنم....تمومش کن"
" باش"
یونگی در حالی که کتشو برمیداشت و از خونه میرفت بیرون گفت
" امشب بچه ها قراره بیان اینجا بعد ازینکه خونه رو چیدیم تازه امشب وقت کردن بیان پس اگه نمیتونی چیزی درست کنی از بیرون بیارم"
" نه یه چیزی درست میکنم....چی درست کنم؟"
تک خنده ی کیوتی کرد
" تا اونجایی که بتونم زود میام خودم غذا درست میکنم اگرم نتونستم بهت میگم چیکار کنی"
" خیلی بد میشه نه؟ دوست دختر مین شوگای سر اشپز یه غذای درست حسابی بلد نیست درست کنه"
اومد و یه بوسه رو پیشونیم کاشت
" کنچانا من درست میکنم تو بخور"
" بخدا چون من زیاد با اینجور غذاها سازگاری ندارم درست نمیکنم وگرنه.."
" باش بیخیالش پس من میرم....ام...توام به خودت کم برس همینجوریشم جلو چششون خوشگلی"
خنده ای از سر شیطونی زدم
" باش دیگ برو ..برو ببینم"
" خدافظ"
" بااای"
.
خونه کاملا مرتب بود و یکم به سرو وضع خودم رسیده بودم...طبق دستور پختی که یونگی برام فرستاده بود چند نوع غذا درست کردم که هنوز داشتن درست میشدن ....رنگ و بوی خوبی داشتن ولی درمورد مزش مطمئن نبودم
صدای زنگ اومد و رفتم بازش کردم
" خوش اومدی"
یه نگاه به سرتاپام کرد
" چیکار کردی با خودت"
" مگه چمه؟"
" هیچی .....بوی خوبی میاد..برم ببینم چیکار کردی"
" همونجوری که گفتی درستشون کردم...بیا با قاشق بچش"
" اممم خوشمزس"
" جدی؟"
" اره خیلی خوبه افرین"
" به پای دستپخت جین هیونگ نمیرسه نه؟"
" جین هیونگ...خب نمیدونم ..."
همینجوری داشت نزدیکم میشد ..عادت نداشتم ولی برام هیجانی بود
" شایدم برسه"
تو فاصله میلی متری همدیگه بودیم
" چ..ی...برسه"
خنده ای کرد و رفت عقب
"
" نمیدونستم انقد از نزدیکیه من دستپاچه میشی خاستم جوابشو بدم ولی صدای زنگ در متوقفم کرد
حرصی رفتم درو باز کردم
"
" ا/ت شییییی"
" اوه جیمین شی"
کلی احوال پرسی کردیم باهم ولی نمیدونم چرا جلو نامجون خجالت میکشیدم
اول براشون نوشیدنی اوردم..یکم گرم صحبت شدیم
.
.
.
.
میز شامو چیدم و باهم شام خوردیم
جین" اوو خیلی خوشمزه شده...ولی بازم به پای دستپخت من نمیرسه"
همه زدیم زیر خنده
" معلومه که نمیرسه جین هیونگ دستپختش یه چیز دیگس"
تهیونگ" هیونگ دوست دخترت مثل خودت خیلی خوب اشپزی میکنه"
" دوست دخترممم!"
یه نگاه شیطون و نیشخندی زد
اروم و با سر بهش گفتم
" چیه؟"
روشو برگردوند و مشغول غذا خوردن شد
..
بعد کلی حرف و وراجی پسرا، شام تموم شد
کلشو جمع کردم و البته پسرا هم کمکم کردن...بعدش فیلم دیدیم...کلی بازی
کردیم
من با مکنه لاین گرم گرفته بودم و کلی بازی کردیم
تهیونگ هم کلی کرم روم ریخت
نگاه های خیره یونگی رو هم رو خودم حس میکردم و کاملا معلوم بود به
حرف های نامجون گوش نمیده..
داشتن میرفتن
من و یونگیم بدرقشون کردیم...تهیونگ اومد چیزی در گوشم زمزمه کرد و بعد بوسه ای در گوشم زد یونگی گر گرفته بود ولی چیزی نگفت...بعد بدرقه کردنشون سریع رفت تو پذیرایی منم پشت سرش رفتم
" یونگیا..من خیلی خستم میرم بخابم فردا هم دانشگاه دارم"
" پس بگو فردا تهیونگ ببرتت"
" چرا؟"
" خب اگه اون بیاد تو سرحال و شاد میشی وقتی بیاد دنبالت کل دانشگاه برات گل و گلستون میشه...ما که فقط تونستیم ناراحتت کنیم"(پ.ن=جرررررر فقط میتونم بگم وقتی با یکی لج کردیم همچین حرفی میزنم😂💔)
"
" یونگیا چی میگی"
" هیچی برو بخاب"
رفتم پیشش و بغلش کردم سرد رفتار کرد...میدونستم چشه گرچه نقشه خودم بود ولی نباید تا این حد پیش میرفتم
" میانه فقط میخاستیم امشبحرصیت کنیم واس همین تهیونگ اون کارو کرد"
" کدوم کار؟"
"اونایی که تو مهمونی انجام میدادیم و اونی که جلو در انجام داد"
" پس نقشه بود اره؟"
" میان"
" اراسو برو بگیر بخواب"
" همین؟"
" پس چی؟"
"
" هیچی"
بلند شدمو و بی میل به سمت اتاقم حرکت کردم که دستم کشیده شد
" هیچوقت نمیزاری ادم حرفشو تموم کنه"
" چرا"
" گفتم بخاب و نزاشتی بقیشو بگم"
" خب بگو"
" برو بخاب ولی میشه منم با خودت ببری؟"
" پیشی گیج"
لبو لوچشو شبیه این فقر زده ها اویزون کرد
رفتیم تو اتاق و من لباسامو عوض کردم، اونم رفت دوش گرفت و اومد پیشم از پشت بغلم کرد که گر گرفتم و ضربانم رفت رو صد
" دیگ اینکارو نکن ، دفعه بعد
نمیتونم خودمو کنترل کنم"
" حقت بود...تلافی قبل اومدنشون"
با یاداوریش خندید و انگار که یه چیزی یادش اومده باشه منو برگردوند سمت خودش
" اها............خب کی از من خجالت میکشید؟"
شت....صورتشو اورد نزدیکم و با لبش که زیر دندوناش بود
همینجوری که تو بغلش بودم به در حرکت کرد بستش و چراغو خاموش کرد
" حالا بریم بخابیم"(پ.ن= از اینجا ب بعد سانسور بیگ هیت هس تا اطلاع ثانوی سانسور میباشد)
(دگه سانسور نی البته همه جاش سانسور هسا😂👍🏻😐)
خیلی زود بخاب رفتم...دانشگاه هم به لطف سند هایی که رو بدن و صورتم گذاشته بود نرفتم و تا لنگ ظهر خابیدم
.
چشامو باز کردم ...نبود..بازم کمپانی؟ ایییییییی خاستم پاشم ولی دردی کل وجودمو گرفت
" شت..یونگی بیچارت میکنم"
ولی با خاطرات دیشب نیشم تا کمپانیشون باز شد(خواهر من اون لبت پاره نشد؟ 😐)
"
من....مین شوگا؟!.....دست نیافتی...با هم.....ویییییی
داشتم از ذوق میمردم که مسیجی از جین اومد یه لحظه تموم خوشحالیام پودر شد(وقتی میگم میخوام اذیت کنم دیر پارت ها رو میزارم یعنی این🤓😂)
دانستن شادی ها برایت غم می آورد.......
جین " ا/ت شی یونگی تصادف کرده حالش خیلی بده ..توخابگاهیم فورا بیا"
یه لحظه چشام سیاهی رفت
چییییی فقط دونستم که با سرعت تموم از خونه زدم بیرون و سمت خابگاه راه افتادم
" اقا لطفا سریع تر بریننن"
" خانوم میبینی که ترافیکه"(آقای راننده وای یاد این افتادم آقای راننده پا تو بزار رو دنده😂💔😐خب داشتم میگفتم آقای راننده شما ادامه بدید ایشون توقعش خیلی بالاس میخواد شما پرواز کنید ک زود تر برسه😐👍🏻)
گریه دیدمو تار کرده بود ...همش گریه میکردم که نکنه بلایی سرش اومده باشه بالاخره رسیدم و سریع رفتم سمت خابگاه و زنگو زدم
جونگ کوک " ا/ت شی اومدی بیا تو"
" کجاااس..چرا نبردینش بیمارستان؟؟؟"
همونجوری که داشتم با چشم دنبالش میگشتم گفتم
جین " واس موقعیتمون بد میشد اون یه ایدله"
" ایدلیتون بخوره تو سرتون"(خواهرم اگ مین یونگی ایدل نبود تو هم قبولش نمیکردی پس ببند😐🔪)
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
جررر سانسور بیگ هیت😂😂😂
البته اگه بنویسی که تستچی منتشر نمی کنه :/
عالی😂😂💜
سند های یونگی😂😂😂💜💜
ادامه بده
جان من کرم نریز😐😂
از این به بعد دیگه از این سانسورای بیگ هیت بکنی میکشمتتتتت بیشور جای هیجانیش و سانسور کردی😂😂😂😂😂 من میخوام بدونم اونجا چی شددددددد😭😭😭😂😂😂
😂😂💔مثبت هیجده فرزندم