★ : وقتی دلت گرفته چیکار میکنی؟

؛ isfp : میرم و توی دفترم یا دیلی ای که لینکشو به هیچکس ندادم افکارمو می‌نویسم و خودمو هرجور که می‌خوام ابراز می‌کنم. شایدم برم یه مانهوا/فیک جدید شروع کنم و بخونم تا حواسم پرت شه و انرژی بگیرم. خرید کردن هم گزینه خوبیه، البته اگه با کارت یکی دیگه برم نه کارت خودم وگرنه بیشتر گرفته می‌شم. اگرم برای همه ی اینا بی حوصله بودم می‌گیرم کل روزو می‌خوابم

؛ entj : اول از همه، حوصله حرف زدن با کسی رو ندارم، جاش میرم توی سوشال مدیا می‌گردم و کلیپ های طنز نگاه می‌کنم. ممکنه هم برم یه دوش بگیرم تا یکم حالم بیاد سرجاش چون از اینطوری بودن متنفرم. شایدم برم تو دیلیم و یکم راجب چیزای مختلف حرف بزنم

؛ esfp : خب تو اون لحظه هم دلم می‌خواد تنها باشم و هم دلم می‌خواد تنها نباشم و دورم شلوغ باشه، نمی‌دونم، ترجیح میدم حداقل دوستای صمیمیم کنارم باشن و یکم باهم مسخره بازی دراریم تا حالم بهتر شه. گاهی هم میرم و برای خودم گیم می‌زنم یا یه برنامه ی کمدی نگاه می‌کنم و همزمان خوراکی می‌خورم. خوراکی خوشمزه همیشه حال آدمو بهتر می‌کنه

؛ intj : جوری میرم تو غارم که حتی خودمم نتونم خودمو پیدا کنم. وقتی حالم بده تنها چیزی که کمکم می‌کنه تنها بودن با خودم یا آدم مورد علاقه و خاص زندگیمه، اینجوری یکم آرامش می‌گیرم. خوندن کتاب و دیدن ویدیوی گربه ها یا کلا حیوانات هم حالمو بهتر می‌کنه. معمولا تو این حالت ترجیح میدم کسی مزاحمم نشه و کاریم نداشته باشه

؛ isfj : شاید بشینم و موسقی کار کنم، مثلا ساز بزنم یا برای خودم اهنگ بخونم چون موسیقی همیشه حال ادمو بهتر می‌کنه، یا بشینم و نقاشی بکشم. گاهی هم با یه سطل بستنی یا خوراکی بشینم جلوی تلویزیون و شوی مورد علاقمو نگاه کنم و همراهش بخندم، اینا خیلی حالم رو بهتر می‌کنن و بهم انرژی می‌دن

؛ intp : نهایت کاری که کنم اینه که یهویی از همه جا محو شم و برم یه گوشه تو خلوت خودم اهنگ گوش کنم و اورثینک کنم، بعدم که خسته شدم بگیرم بخوابم، حداقل وقتی خوابم از دست زندگی و مشکلات و بقیه چیزای مزخرف راحت می‌شم؛ البته اگه کابوس نبینم. گاهی هم می‌شینم و ساز می‌زنم چون موسیقی همیشه همه چیو بهتر می‌کنه

؛ entp : معمولا دو حالت داره، یا شوخ تر و دلقک تر می‌شم و بیشتر از مشکلاتم جوک می‌سازم، یا به طرز وحشتناکی ساکت می‌شم و توی خودم میرم و حتی زورم میاد یه لبخند خشک و خالی بزنم. نمی‌دونم، کنار اومدن با ناراحتی و کلا احساسات برام سخته، بیشتر ترجیح میدم ایگنورشون کنم تا اینکه بخوام باهاشون رو به رو بشم

؛ infj : گاهی بدون اینکه متوجه باشم یه کاغذ رو خط خطی می‌کنم و پر می‌کنم از نوشته ها و نقاشی هایی که از افکارم به وجود میان. بعضی وقتاهم برای پرت کردن حواسم کتاب می‌خونم یا سریال/انیمه نگاه می‌کنم و گاهی موفق می‌شم و گاهی نه. اون لحظه می‌خوام یکی کنارم باشه و باهاش حرف بزنم ولی همچنان فضای امنم رو ترک نمی‌کنم و سکوت می‌کنم

؛ enfj : میرم کنار یه گربه یا هر حیوون بانمک دیگه ای می‌شینم و باهاش وقت می‌گذرونم. اگه خیلی ناراحت بشم دو حالت دارم، یا خیلی پرخور می‌شم و به صورت عصبی مدام چیز میز می‌خورم، یا اشتهام به شدت کور می‌شه و هیچی از گلوم پایین نمیره. حال و هوامم به شدت مودی می‌شه و هر لحظه یجور می‌شم، یه لحظه خندون یه لحظه عصبی یه لحظه گریون

؛ infp : اگه خیلی ناراحت باشم میرم یه گوشه دور از همه می‌شینم که تا حدممکن کنار کسی نباشم. اون لحظه ذهنم خیلی شلوغ می‌شه جوری که گاهی سردرد می‌گیرم، برای همین اهنگ ملایم پلی می‌کنم، یا میرم پیوی بستیم و پیشش دردودل می‌کنم و بعد جوری که انگار هیچی نشده باهاش میگم و می‌خندم

؛ enfp : خب، کار خاصی نمی‌کنم چون حتی گاهی خودمم نمی‌دونم چمه و چرا دلم گرفته. معمولا سعی می‌کنم یکی از کارهای مورد علاقم رو انجام بدم، مثلا برم توی هوای آزاد قدم بزنم و زیر لب اهنگی رو زمزمه کنم، یا زنگ بزنم به دوست صمیمیم و کلی باهاش حرف بزنم تا انرژیم رو دوباره بدست بیارم. گاهی هم فقط ناراحتیمو ایگنور می‌کنم

؛ istj : میرم پیش حیوون خونگیم و باهاش وقت می‌گذرونم و حسابی می‌چلونمش. حیوانات همیشه حالم رو خوب می‌کنن و سافتم می‌کنن، برعکس آدما. توی این شرایط، ترجیح میدم توی اتاق خودم بمونم و کارهای همیشگیم رو انجام بدم، مثلا بشینم و داستان بنویسم یا کتاب بخونم  اهنگ گوش کنم، چیزهای به ظاهر ساده ای که حالم رو بهتر می‌کنن

؛ estj : هدفونم رو می‌ذارم روی گوشام، میرم روی بالکن یا پشت پنجره و یه نوشیدنی گرم می‌نوشم تا ریکاوری کنم. وقتی حالم خوب نیست شلوغی اذیتم می‌کنه و ترجیح میدم توی فضای ارومی باشم و کسی هم منو توی اون شرایط نبینه. البته، استثناهایی هم وجود داره که برم و پیش یکی از افراد صمیمیم و یکم پیشش ذهنم رو خالی کنم، ولی کم پیش میاد

؛ istp : کسل می‌شم و فقط میل به موندن تو تخت و خوابیدن دارم اما خب، وقتی خوب نباشم خیلی بدخواب می‌شم. اگه بتونم، پا می‌شم و میرم کتابخونه و یکم کتاب می‌خونم یا صرفا بین قفسه ها قدم می‌زنم. یا میرم کافی‌شاپ و قهوه ای چیزی می‌خورم. کلا ترجیح میدم فقط خودم باشم و خودم چون تو این شرایط هیچ‌کس جز خودم نمی‌تونه بهم کمک کنه

؛ estp : اورثینک ؟ گاهی انقدر اذیتم می‌کنه که میرم دوش بگیرم ولی یک ساعت زیر دوش می‌شینم و با خودم فکر می‌کنم و آخرشم میگم ولش کن. گاهی میرم و گیم می‌زنم، گاهیم میرم پیش دوستام البته نه همیشه چون بعضی وقتا دلم می‌خواد تنها باشم چون وقتی اینطوری می‌شم یکم زیادی به همه چیز گیر میدم و زود هم عصبی می‌شم و بعد پشیمون می‌شم

؛ esfj: سعی میکنم حواس خودمو با بچه های کوچولو پرت کنم و کتاب بخونم، بعضی اوقات ساز میزنم و بعضی اوقات میخوابم و گریه میکنم تا خالی بشم