سلام بچه ها و هم چنین کسانی که رمان رو تا اینجا دنبالکردید میخواستم بهتون بگم این پارت متسفانه اتفاق خاصی برای مرینت و ادرین نمیفته برای همینم مجبورم از رزیتا و لوکا بیشتر بنویسم واقعا شرمنده اما احتمالا یه کاری میکنم اتفاقات جدید بیفته.
از زبان رزیتا: داشتیم سریال میدیدم که گوشی لوکا زنگ خورد و با بیمیلیگوشی رو خاموش کرد یکی دوبار دیگه زنگ خورد بار سوم رفت تو اتاق مرینت و گوشی رو جواب داد و بعدشم اومد و به من گفت که باهام کار داره خدارو شکر پام بازرگانی طولانی بود وگرنه میکشتمم پانمیشدم. رفتم بالا و گفت بابام باهات کار داره گوشی رو گرفتمو اونم رفت پایین:(رزیتا☆جورج@) ☆الو؟ @الو سلام عروس. رزیتا تو دلش: معلومه یه فکری تو سرشه من اینجور ادمارو خوب میشناسم وگرنه بهم نمیگفت عروس. ☆سلام اقای کافین بفر مایید چیزی شده؟ @نه فقط خواستم بهت بگم بهتره با پسر من درست تا کنی وگر نه برات بد میشه.(خااااااا تر تقاری خبر چینم عزاب در اومد) ☆ باشه سعی مسکنم باهاش درست تا کنم ولی شما هم به پسرتون بفهمونید من اعصاب معصاب ندارم که این طوری مسعولیت پزیری منو زیر سوال میبره دفه بعد کار از سیلی میگزره و به بکش بکش خطم میشه پس به ترتقاریتون حالی کنید با من در نیفته وگر نه این دنیارو براش عین جهنم میکنم. و بعدم گوشی رو قطع کردم مرتیکه رو اعصاب(جدی جدی اعصاب نداره😂😂😂😂)
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)