13 اسلاید پست توسط: مشترک انتشار: 2 هفته پیش 24 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
مهم
تخت جمشید نام یکی از شهرهای باستانی ایران در مرودشت استان فارس است که داریوش بزرگ آن را بنیان نهاد. این شهر در سالیان متمادی توسط پادشاهان دیگر هخامنشی همچون خشایارشا و اردشیر اول گسترش یافت و تا سالها پایتخت باشکوه و تشریفاتیِ امپراتوری هخامنشیان بود.
همه، این شهر را به واسطه ستونهای سربهفلککشیده و سرستونهای تماشاییاش میشناسند و ردپایی از تاریخ را در نقشونگارهای آن جستوجو میکنند. در این شهر باستانی، کاخی به نام تخت جمشید وجود دارد که در نخستین روز سال نو میزبان مقامات امپراتوری هخامنشیان بود و تقدیم پیشکشیهای آنان را به پادشاه نظاره میکرد.
هر تکه از این شهر 125 هزار متر مربعی حرفی برای گفتن دارد. نقشونگارها و کتیبهها از آنچه بر سر این ستونها و دیوارها گذشته سخن میگویند و داستانهایی از تاریخ را روایت میکنند.
سالهای سال است که بنای باستانی مرودشت و مجموعه ستونهای بلندش را تخت جمشید میخوانیم؛ اما نام کهن و اولیه آن پارسه است که آن را هم در کتیبهای از خشایارشا مربوط به ساختمان دروازه همه ملل و هم در یکی از الواح ایلامی کشف شده از خزانه میبینیم. پارسه نامی برگرفته از قوم پارسی است که ایالت خود را با نام پارس میخواندند، یونانیان آن را پرسیس میدانستند و امروزه ما آن را فارس میخوانیم.
با از یاد رفتن ادبیات هخامنشی، داستان آنها با یاد پادشاهان افسانهای پیشدادی و کیانی درآمیخت. همین مساله باعث شد تا در میان مردم پارسه به جمشید نسبت داده شود؛ پادشاهی افسانهای که ساختمانهای شکوهمند را کار او میدانستند. عجایب نامه مربوط به سال 590 هجری قمری کهنترین منبعی است که این محل را با نام قصر جمشید خوانده است. از میان اروپاییان نخستین کسی که نام تخت جمشید را از مردم شنیده و ثبت کرده، توماس هربرت انگلیسی بوده است.
در ناحیه جنوبی ایران، استانی به نام فارس قرار دارد که در گذشته بخشی از ایالت پارس یا فارس بود. فارس قدیم یا ایالت فارس استانهای فارس کنونی، بوشهر، استان هرمزگان، استان کهگیلویه و بویراحمد و حتی استان یزد و شهرستان بهبهان از استان خوزستان را در بر میگرفت. در چند هزار سال پیش اقوام بومی سرزمینمان به ویژه ایلامیان در این ایالت سکونت داشتند و آثار باقیمانده از آنها نشان میدهد که فارس در آن دوران بسیار آباد بوده است.
سه هزار سال پیش از این اقوام، گروهی از مردم هند و اروپایی که ما آنها را با عنوان آریاییها میشناسیم، از جنوب روسیه امروزی قدم به این خاک نهادند. آنها پس از زدوخوردهای بسیار با ساکنان این سرزمین در جایجای آن سکونت یافته و خانههای خویش را برپا کردند. بیشتر این افراد چوپان، گلهدار و کوچنشین بودند و به شیوه قبیلهای زندگی میکردند.
در حدود 1100 قبل از میلاد، زرتشت به پا خاست و دین مزدیسنا را به مردم ارائه داد؛ دینی که مبتنی بر توحید و باور به خدای یگانهای به نام اهورمزدا بود. این دین نیروهای طبیعی همانند آب، باد، آتش، خاک و خورشید را برگرفته از صفات خداوند میدانست و سرچشمه بدیها را در وجود خبیثی به نام اهریمن میپنداشت. در آن زمان آریاییها قبیلههای بزرگی را شامل میشدند که از میان آنها میتوان به پارسیان، مادها، سُکاها، بلخیان، خوارزمیان، سغدیان، هراتیان و پارتیان اشاره کرد. همه این قبایل به یک زبان فراگیر اما با لهجههای متفاوت سخن میگفتند و نام سرزمینشان را «ایریوشَیُ نِم» یا «ایریانو خشَثرُ» یعنی پادشاهی ایرانیان گذاشته بودند. البته این نام بعدها به اِئران شَتر و ایران شهر تغییر یافت که ایران کوتاه شده همین نام است.
در اواخر سده هشتم قبل از میلاد، مادها در ایران غربی گردهم آمدند و با آشوریان غارتگر به جدال پرداختند. این جنگ صد سال به طول انجامید تا سرانجام آشوریان شکست خوردند و مادها دولت بزرگی را برپا کردند که 120 سال سرپا ماند.
کوروش، پسر کمبوجیه، پادشاه پارسیان، توانست مادها را مغلوب کند و بزرگترین دولت جهانی آن زمان را به وجود آورد. پارسیان در چند نقطه از جمله در اَنشان (45 کیلومتری شمال شیراز) و پاسارگاد (135 کیلومتری شمال شرقی شیراز) و پیرامون آنها سکنی داشتند. پایتخت آنها پاسارگاد بود ولی بعدها به همدان تغییر یافت. کوروش پس از نزدیک به 30 سال فرمانروایی در جنگ با کوچنشینان ماساگتی، از اقوام سکایی، به قتل رسید و پسرش کمبوجیه بر تخت او تکیه زد.
کمبوجیه به مصر لشکرکشی کرد و این سرزمین را به قلمرو خود افزود. او با طغیان مُغ ها روبرو شد و در حین جنگوجدال در گذشت. مغها یا مغان طایفهای از مادها بودند که به اجرای امورات مذهبی اشتغال داشتند. داریوش که از نزدیکان کوروش به شمار میآمد تاجوتخت هخامنشی را از چنگ مغها بیرون آورد و از 522 تا 486 قبل از میلاد به مدت 36 سال بر ایران حکومت کرد. خشایارشا یا خشیارشا که نوه دختری کوروش بود 20 سال بر ایران حکم راند و پس از او به ترتیب، اردشیر اول به مدت 43 سال، داریوش دوم به مدت 20 سال، اردشیر دوم 44 سال، اردشیر سوم 21 سال و داریوش سوم 6 سال بر تخت شاهی تکیه زدند.
518 سال قبل از میلاد مسیح بود که صخره بزرگی در شمالغرب کوه مهر توجه داریوش بزرگ را به خود جلب کرد و آن را برای احداث یک کوشک شاهانه برگزید. استاد توماس و.لنتس (Thomas W. Lentz)، کارشناس تاریخ هنرآمریکایی، معتقد است که داریوش بزرگ جایگاه و جهات کوشک اولیه را بر اساس محاسبات نجومی در نظر گرفت. بر اساس این محاسبهها در روزهای مشخصی از سال، محور تابش خورشید به هنگام دمیدن، با محورهای عرضی و طولی تخت جمشید مرتبط میشود.
شرایط خاص اقلیمی و طبیعی منطقه، کوههای دژ گونه و دشتی که در پناه این کوهها قرار دارد و قرارگیری در مسیر جاده شاهی مهمترین دلایل انتخاب این منطقه به شمار میرفت.
در این منطقه ترکیبی از کوههای بلند تا متوسط در جلگه را میتوان دید. این جلگه از شرق با دریاچه تاشک (طشک)، از شمال با کوهستانهای مرتفع، از جنوب با ارتفاعات زرقان و از سمت غرب با حسینکوه محدود میشود. پرتگاههای بلند، دیوارهای پرشیب، غارهای بزرگ، اشکفتهای (غارهای کوچک) عمیق، طبقات کنگرهای و پلهساز و تختگاههای وسیع در ارتفاعات، شرایط ویژهای را برای این منطقه فراهم آوردهاند. آب گوارا و مناسب، وجود چراگاههای وسیع، جانپناههای طبیعی و موارد دیگر نیز در انتخاب این محل بیتاثیر نبودهاند. امکان دامداری و کشاورزی و شرایط دفاعی مناسب نیز از ویژگیهای مهم این مکان به شمار میرفتند.
کارهای ساختمانی به دستور داریوش بزرگ آغاز شد. سازندگان در قدم اول باید این زمین (تخت بزرگ) را برای ساختن کوشک آماده میکردند. تنها راهی که به ذهن میرسید این بود که بخش بزرگی از یک دامنه نامنظم سنگی را بر اساس نقشه معماران تا ارتفاعی مشخص بتراشند. با این کار سطح صافی به دست میآمد و میتوانستند با خاک و تخته سنگ، گودیها را پر کنند.
قسمتی از نمای صفه با تراشیدن صخره طبیعی شکل گرفت. بخش دیگر را نیز با گذاشتن تختهسنگهای کثیرالاضلاعی که بدون ملات بر روی هم میگذاشتند، شکل گرفت. در واقع در اقدامی هوشمندانه این سنگهای بزرگ را با بست فلزی بر روی هم قرار دادند. بستهایی که دیگر اثری از آنها نیست و بیشترشان ربوده شدهاند.
سازندگان، سنگهای مورد نیازشان را به این صورت تامین میکردند: سنگ آهکی خاکستری از کوهها و تپههای اطراف صفه و سنگهای آهکی سیاه شبیه به مرمر از کانهای مجدآباد در 40 کیلومتری غرب تخت جمشید کنونی. باقیمانده سنگها نیز به درون گودیهای زمین ریخته میشد. در همین زمان یک آب انبار بزرگ چاه مانند به عمق 24 متر در دامنه کوه مهر کنده شد.
چند سالی طول کشید تا صخره طبیعی صاف شود و پر کردن گودیها به پایان برسد. پس از تخت شدن زمین، شالودههای بنا را برپا کردند. شبکه فاضلاب نیز در همین دوران شکل گرفت؛ در دامنه کوه مشرف به تخت، آبراهههایی ساختند و یک سر آنها را به خندق بزرگی در پشت دیوار شرقی رساندند تا آب باران از آن خندق در جویبارهایی در جنوب و شمال صفه جاری شود و خطر ویرانی در اثر سیل به حداقل برسد. بر روی صفه نیز آبراهههایی زیرزمینی ایجاد کردند تا آب باران از طریق ناودانها به درون آنها بریزد. ناودانها را مانند لوله بخاری با آجر و ملات قیر ساختند و آنها را درون دیوارهای خشتی گذاشتند. آب ناودان از زیر دیوار جنوبی به دشت و خندقی در آنجا راه مییافت. هنوز هم میتوان برخی از این آبراههها را در تخت جمشید دید. البته این حسابکتاب دچار مشکل شد و بعدها با پر شدن خندق قسمت بزرگی از برج و باروی شرقی از بین رفت و آب به درون کاخها راه یافت.
تخت جمشید کاخها، خزانه پادشاهان، کارگاههای ساختمانی و تالارهای بار عام را در خود داشته است. این مکان در اسناد هخامنشی و در طول چند قرن حکومت هخامنشیان، نقشهای مختلفی داشت چون یک عبادتگاه ملی، جایگاه جشنهای نوروزی، مرکز اسناد و گنجینه شاهی- خزانه پادشاهی و کارگاههای هنرمندان و سنگتراش، پارچهبافان، جامهدوزان، زرگران و مجسمهسازان. یکی از ابهاماتی که همچنان در مورد تخت جمشید وجود دارد، کارکرد اصلی آن در دوره هخامنشیان است. در میان احتمالات گوناگون مطرح شده، به چند فرضیه میپردازیم:
تخت جمشید صرفا تختگاه اداری و سیاسی پادشاهان هخامنشی بوده است
شواهد و مدارک بازمانده، به ویژه سنگنبشتههای فارسی باستان و الواح ایلامی حکایت از اجرای امور سیاسی و اداری در تخت جمشید دارند. بیشتر ایرانشناسان، تخت جمشید را تختگاه تابستانه پادشاهان هخامنشی میدانند. در آن زمان سه شهر بابل، شوش و همدان (هگمتانه) پایتختهای اداری، سیاسی و اقتصادی هخامنشیان به شمار میآمدند و بابل و شوش حکم تختگاه زمستانه را داشتند و همدان به عنوان تختگاه تابستانه مورد استفاده قرار میگرفت.
کارل نیلندر (Carl Nylander)، نویسنده سوئدی، بر این موضوع تاکید میکند که شواهدی برای برگزاری جشن نوروز در تخت جمشید در دست نیست. پیتر کالمیر (Peter Calmeyer)، باستانشناس و ایرانشناس آلمانی، با مقایسه نقوش تخت جمشید و متون یونانی نیز این تفکر را تایید میکند.
این در حالی است که اسناد دیوانی و کاربرد و وسعت و هزینه گزاف ساخت بناها نیز تخت جمشید را مرکزی سیاسی و اداری و بازرگانی جلوه میدهند که فاقد تناسب با آیینهای مذهبیاند. البته باید به این نکته توجه داشت که اسناد دیوانی، هزینههای کارگری و حکاکیها و رفتوآمدهای پیکها و ماموران دولتی در تخت جمشید همگی به زمان داریوش بزرگ و خشایارشاه و اردشیر تعلق دارند؛ یعنی در زمان ساختوساز که اینها امری طبیعی به شمار میروند.
برخی احتمال رصدخانه بودن تخت جمشید را نیز بیان کردهاند و معتقدند اینجا محل رصد ستارگان و انجام مطالعات نجومی بوده است. البته این احتمال بسیار دور از ذهن به نظر میرسد و برای آن میتوان دلایل زیر را مطرح کرد:
محاسبات نجومی هخامنشیان براساس محاسبات ریاضی بود و خیلی با رصد چشمی یا اندازهگیری سایهها و تابش خورشید سروکار نداشتند. البته بسیار پیش از آنان در میان اقوام بومی فلات ایران و بابلیان و آشوریان این روشها مرسوم بود اما اثری از رواج این روش در دوره هخامنشیان دیده نمیشود.
بناهای مورد نیاز برای رصد ویژگیهای خاصی دارند که در معماری تخت جمشید تقریبا هیچیک از آنها به چشم نمیخورد.
رصد آسمان نیاز به ساختمان یا برج رصدی با ارتفاع زیاد دارد. بنای رصد باید در محوطهای کاملا باز قرار داشته باشد تا بتوان از همه طرف نسبت به افق، دید باز و گسترده داشت. این در حالی است که نه در محوطه تخت جمشید و نه بر فراز کوه رحمت هیچ برج رصدی ساخته نشده است و حتا تکیه تخت جمشید بر کوهی بلند، مانع دید مستقیم افق میشود.
یکی از کاربردهایی که برای تخت جمشید بیان شده است، استفاده از آن برای تعیین زمان دقیق نوروز بر اساس تابش نور خورشید و استفاده از ساعت آفتابی در آن بوده است. برخی وجود بعضی علایم روی سنگها به ویژه سنگهای کاخ سه دروازه را شاهدی برای این کاربرد میدانند. آنها بر این باورند که این علایم نوعی ساعت آفتابی برای تعیین دقیق زمان نوروز در اول فروردین برابر با ۲۱ مارس را نشان میدهند.
در اینجا باید بگوییم که زمان دقیق نوروز در زمان هخامنشیان با زمان وقوع نوروز در زمان حال یکی نیست! در زمان هخامنشیان تنها یک بار در زمان کمبوجیه سال نو مصادف با ۲۱ مارس یا اول فروردین شد و در باقی سالها این روز در اواخر اسفند تا اوایل اردیبهشت و به صورت متغیر گرامی داشته میشد.
درست است که کاربری تخت جمشید هنوز هم برای بسیاری پرسشی بیپاسخ تلقی میشود؛ اما میتوان بر اساس نشانهها نتیجه گرفت که تخت جمشید تختگاه پادشاهان هخامنشی از داریوش اول تا داریوش سوم بوده و در تابستانها از آن استفاده میشده است. امور سیاسی و مسایل مربوط به حکومت، دربار هخامنشی، دید و بازدیدهای بینالمللی و دیدار با عامه مردم به طور موقت در این مکان صورت میگرفته است. برگزاری آیینهایی چون نوروز و مهرگان نیز در اینجا مرسوم بود. پس تخت جمشید صرفا یک تختگاه سیاسی یا یک معبد نبوده و کاربری آیینی نیز داشته است. شواهد و مدارک بازمانده، به ویژه سنگنبشتههای فارسی باستان و الواح ایلامی نشان میدهند که علاوه بر اجرای امور اداری و سیاسی، تشریفات آیینی گستردهای در اینجا اجرا میشده است؛ ازاینرو، آیینی بودن تخت جمشید مسالهای غیرقابلانکار است. حتی میتوان اهمیت اداری سیاسی را نیز برای آن در نظر گرفت؛ اما تلقی آن به عنوان صرفا یک معبد هنوز سند درستی ندارد.
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک