بسم رب النور سلام!:> من یه تازه واردم و این اولین تست منه، چند وقتی بود که این موضوع داستان درمورد هری پاتر تو ذهنم بود و دلم میخواست بنویسمش. پس گفتم این رو اینجا با شما به اشتراک بزارم✨️
شلوغ بود. وحشتناک شلوغ بود.
همه چیز در این رابطه عجیب بود ، حتی ایستگاهش. من که تا به الآن چیزی راجب سکوی 'نه و سه چهارم' به گوشم نخورده بود.
بقیه دانش آموزها- یا شاید بهتر است بگویم جادو آموز؟ نمیدانم.. هنوز به این وضع عادت نکرده ام.
به هرحال بقیه بچه ها درحال خداحافظی با والدینشان بودند. (بغل های طولانی، بوسه های زیاد و حتی گریه هایی از سر دلتنگی)
و من اما بعد از دعوای چندروز پیش ، دلِ بغل کردن خاله ماریا را نداشتم.
_فلش بک ، چند روز قبل_
بالاخره پیدایش کردم. آن نامه ای که چند روز پی در پی به خانه مان فرستاده میشد و خاله نمیگذاشت آن را بخوانم.
بالاخره یکی از آن نامه هارا در کشوی قفل شده اش پیدا کردم. (کلیدش زیر بالشت بود ، چه جای مزخرفی)
قبل خواند نگاهی به بیرون از اتاق انداختم.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
33 لایک
بخش دوم بالاخره منتشر شد.
وایی فوق العاده بوددددد
با قدرت ادامه بدههه
خیلی قشنگ بود و وافعا قویای تو نوشتننننن ادامه بدهه✨️
لایک شد مایلی به پستای منم یه سر بزنی؟
سلام عزیزم خیلی خوب مینویسی
خوشحالم که عضو هاگوارتزون شدی
من همون روز بخش دوم رو نوشتم اما هنوزم منتشر نشده:(
عالییییییییییی بود✨️
بی صبرانه منتظر پارت بعدی
پارت بعد...
عالییییی