یادمه اولین باری که بهش نزدیک شدم و گفتم ازش حس خوبی میگیرم واکنشش خیلی جالب بود
فقط یه کلمه پرسید:چرا؟
منم در جواب بهش گفتم شاید چون چشماش زیباترین تصویریه که در طول این بیست و چندسال دیدم
اونم لبخند زد و با همون لحن نوک زبونی و جذابش گفت:شروع خوبی بود
و این شروع دوستی من و سوزان بود. دوستیای که هردومون خوب میدونستیم قرار نیست به باهم بودنمون ختم بشه
سوزان ارمنی بود و پدرمادری مسیحی و به شدت مذهبی داشت
من هم مسلمون بودم و توی خانوادهای با اعتقادات سفت و سخت بزرگ شده بودم
ما سال ۷۰ توی دانشگاه اصفهان همدانشگاهی بودیم. اون ساکن اصفهان بود و ادبیات میخوند و من هم اصالتا رشتی بودم و دانشجوی حسابداری
اون روز هم مثل همه دوشنبهها هیچی از کلاس مالیعمومی نفهمیدم
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
قشنگهنینبیب
ارهه
نمی دونم چه حسی داشته باشم