یک شب تنهایی

یک شب تنهایی ، بدون تو،دلتنگ نگاه به چشمانت ، دلتنگ صدایت ، دلتنگ چهره ت ، دلتنگ موهای فر فری ت ، دلتنگ گیتار نواختنت برای من ، دلتنگ دست کشیدنت لای مو های من ، دلتنگ هر چه شده ام که مربوط به توست میدانم هر هر آنچه که برای تو است رویاست ...

گفتی یک شب بدون من بمان بدون تو نمیتوانم چشم روی هم بگذارم ، نمیتوانم چراغ را خاموش بکنم ، از تنهایی ، تاریکی میترسم میترسم از اینکه دیگر نبینمت شب ها را بدون تو سپری کردم و روز ها را بدون تو گذارندم تا اینکه شبی صدا ی زنگ در گوشم رسید سریع به سوی در روانه شدم و د را گشودم حتی نمی‌دانستم از شدت خوشحالی چه کنم به جای اینکه هدیه را قبول کنم بغل+ت کردم، گفتم :« دلتنگ ت بودم ماه شب من »

کنی بعد روی چمن های خنک در شب تابستانی سرد دراز کشیده بودیم در آن لحظه گفتی:« ماه امشب چه زیباست ؟» نگاهش کردم راست میگفتی او مثل قبل بی نقص و زیبا بود

عشق زندگی ام با چشمانت در جریان است ، در چشمانت غرق شدم اما تو با پلک زدن مرا از رویای غرق شدن من در چشمانت نجات دادی ماه شب من در خانه ام جا نمیشد بخاطر همین به آسمان بردمش تا بهتر به چشمانش بنگرم