قسمت هفتم ★ خواهشا دیگه رد نکنید
💞رسیدیم در عرض ۲۰ثانیه ! نمیدونستم همچین سکو و همچین مترویی هم وجود داره دقیقا جایی بین تخیل و واقعیت جایی بین صفر و یک ! از ایستگاه مترو خارج شدیم بعد از چند ساعت پیاده روی به «کتابفروشی شعله» رسیدیم پرسیدم :« چرا اینجا!؟» کانائو جواب داد :« بابا بزرگ گفت که از یک طلا فروشی یک دختر فرار کرده انگار چیزی رو دزدیده وقتی میخواسته از پله ها پایین بیار پاش پیچ خورده و الان بیهوشه اما روحش سرگردان هست بدنش الان تو بیمارستانه و نیگن شانس زنده موندن کمی داره چون روحش هنوز پیدا نشده من احتمال دادم که این جاست !» پرسیدم :« اخه از کجا فهمیدی؟!» کانائو گفت :« من روحم »
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
خیلییی قشنگههههه
پارت بعدیییییییییییییی ✅✅✅
باشه
آها پس زودتر بزارشششششش✅
گذاشتم در صف بررسی هست
آفریننننننن و مرسیییییییییی قشنگممممم
عه قسمت بعدیش رو گذاشت
آره خوندمممم
عالیییی
فرصتتت