نواختنp¹

محوطه اصلی پارک مثل همیشه شلوغ است.پس میرم و به یه درخت بزرگ توی فضای سبز تکیه میدم و تمرین رو شروع میکنم. استاد همیشه میگفت: برو و برای عموم اجرا کن همیشه باید اعتماد بنفس این رو داشته باشی که برای جمعی از مردم اجرا کنی. اما حالا نمیشه!حرفای استاد برای قبل از اومدن پادشاه وینو بود. از وقتی اون اومده...

_هی این ساز چیه دستت!مگه پادشاه وینو هر مدل ساز و آهنگ و آواز رو ممنوع نکرده؟! سریع سازت رو از اینجا جمع کن و برو و گرنه جای خودت و اون ساز مسخره تو هلفدونیه! +اما... دیگه چیزی نگفتم.اون یه ماموره، مامور پادشاه وینو که مثل همیشه توی کل شهر کشیک میدن تا کسی خدایی نکرده آواز نخونه یا ساز نزنه! با اون قیافه زمختش معلومه که هیچ ملاحظه ای تو کارش نیست، پس کاری از دستم بر نمیاد باید برم خب البته باید سریع برم خونه و گرنه مامانم خیلی عصبی میشه.

پادشاه وینو یه یک سالی میشه که جای پدرش رو گرفته. اون برخلاف پدرش مرد خیلی مغروریه. پدر پادشاه وینو یعنی لورنس بزرگ خیلی آدم محبوبی بود و مسلما از پسرش خیلی شایسته تر بود ولی اون مدت زیادیه که بیمار شده و خب این دلیل اصلی پادشاهی پسرش هست. تنها کسی که برای وینو اهمیت داره پدرشه.هیچکس نمیدونه وینو چرا رفتارش اینجوریه، بعضیا میگن که بخاطر سمتی که داره رفتارش انقدر مغرورانه اس اما به نظر من دلیل دیگه ای داره و من یکی خیلی دوست دارم اون دلیل رو بفهمم.

راستی اصن من خودم رو معرفی نکردم. در این حد بگم که من کلویی ام که خانواده و دوستم من رو کلی صدا میکنن که خودمم باهاش راحت تر هستم.من ۱۵ سالمه و کلاس هشتمی هستم. درسا سخته ولی خب من هم هدفی دارم و برای رسیدن بهش باید تلاش کنم. من یه گربه به اسم کوین دارم. اون خیلی بانمکه. و از همه مهم تر دوچرخه ام. چرا از همه مهم تر؟ چون دایی لویی برام خریده. دایی لویی تو یه کشور دیگه زندگی میکنه اما من خیلی دوستش دارم و خب هر وقت که میاد و به ما سر میزنه ما کلی با هم خوش میگذرونیم. و خب الانم با همون دوچرخه باید هرچه سریع تر برم خونه تا دیر نشده.