
آها بریم بخونیم:)😂💕
" وسایلو بده بهم" وسایلو بردم ولی اون هنوز خیره بود " خب ...ام...ایان..من نمیدونم چی درست کنم ، چیزی به ذهنم نمیرسه" " فهمیدم...بشین خودم یه چیز خوشمزه برات درست میکنم" ینی فهمید؟ چون معلوم بود سعی کرد جلو خندشو بگیره تا اون مشغول غذا درست کردن بود منم به یونا زنگ زدم و همه چیو توضیح دادم و گفتم امشب هوامو داشته باشه نفهمن نیستم غذامون اماده شد نمیدونم از کجا ولی میدونست چیارو نمیخورم واس همین درست نکرده بود " تو گوشت خوک و کباب نمیخوری؟" " میخورم ولی چون تو نمیخوری منم نمیخورم" لپام گل انداخت......غذامون تموم شد و ظرفارو گذاشتم تو ماشین ظرف شویی و روشنش کردم بعدش گذاشتمشون سرجاشون

کلی منو خندوند و به کل یادم رفت که چه اتفاقی داشت برام میوفتاد شب بخیر گفت و خوابیدیم . . . صبح پاشدم یه کش و قوسی به بدنم دادم و نگاه ساعت کردم او گاد ساعت ۱:۴۰ سریع رفتم دستشویی ، کارامو کردم ، خودمو مرتب کردم و رفتم بیرون.....خونه نبود...گوشیشم تو خونه جا گذاشته بود ، روشنش کردم عکس خودش تصویر زمینش بود....چقدم خود پسنده بالاخره اومد خونه..
" کجا بودی" " ببخشید رفتم چند دست لباس برات گرفتم امیدوارم خوشت بیاد" " چرا زحمت کشیدی" " این چه حرفیه خوشگلم ، برو لباساتو عوض کن بریم بیرون" " کجا" " تو لباساتو بپوش" . . لباسامو پوشیدم و یکم موهای موج دارم که به فری میخورد که تا کمرم میومدو شونه کردم " چطور شدم؟ " " تو گونی هم بپوشی بهت میاد" تک خنده ای کردم سوار ماشین شدیم و رفتیم یه رستوران لاکچری ناهار خوردیم ....خیلی خوش گذشت بعدش تو پارک قدم زدیم و طرفای عصر رفتیم شهر بازی امروز جمعه بود نه کلاس داشتم نه سرکار ولی امروز شیفت یونا بود
یونا امروز بدون ا/ت برام خسته کننده بود...خیلی حوصلم سر رفته بود چیییی با اون مردک...چی میخاد از جون ا/ت گفتیم خوشتیپی پولداری ناسلامتی شوگایی یه احترامی بزاریم ولی انگار نمیشه " بفرمایید" " ا/ت کجاس؟" منم یکم واس اینکه حرصشو دربیارم سربه سرش گذاشتم " نیست" " کجاااس؟" " پیش ایان" " چی؟؟؟" " بیشتر وقتا بعد ازینکه کارش تو سینما تموم میشه ایان میره دنبالش که تنها جایی نره دیشب هم رفته بود ولی یکم دیر و ا/ت سوار تاکسی شد...تاکسی هم از خواب بودن ا/ت تو ماشینش سو استفاده کرد و بردش تو جاده و خواست بهش تجاوز کنه" "چییییییی"
ولی خوشبختانه ایان دنبالش بود و به موقع به دادش رسید...ازون موقع تا الان هم خونه ایان مونده.....خدا میدونه چرا تا الان پیداش نیست...شاید کمرش درد میکنه" پوزخندی زدم که گر گرفت " شماره ا/ت رو بده" " مگه دیوونم" " پس وقتی اخراج شی اون موقع حساب کار دستت میاد" " صبر کن ببینم...بیا بگیر" " حالا شد" " اینم شماره ایان" " ممنون خوشگل خانوم" وااااا بهم گفت خوشگللللل من با این قیافمممم....نه بابا اینم جنتلمنیه واس خودش:/
هم اکنون صدای مرا از تخت میشنوید:/البته اجتماعی دارم کوفت میکنم😐🦾خب این پارت هفت الان هشت رو میزارم شاید تا ۱۰ گذاشتم بستگی داره الان ساعت ۱۲:۲۱ دقیقه صبح هس:/خب حصلم بدم مشقم تموم کنم فعلا🤚🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واقعا می خوای مارو دق بدی 😐💔
چرا ایانه رفته رو اعصابم یا خودت از روی زمین محوش کن یا مارو دق بده ببینم چه می کنی 😐😎💔💔
گزینه دوم بهتر بود دق میدم😂😂😂🍃
یه چیزایی میدونستما ولی خیلی فرا تر از انتظار بود اصلا عالیییی😍 ها راستی از اون پسره ایان چقدر بدم میاد😑😂
جر جر جر😂😂😂😂اره دیگه فرزندم چیکار ایان بنده خدا داری😂😂💔