★زیبایی درون★

(داستان از زبان پسر میباشد) دختر تازه وارد مدرسه ما،صورت بسیار زشتی داشت و هیچکس حاضر نبود در کنار او بشیند. برخلاف دختر زیبای کلاس، که همه برای او دست و پا میشکوندند. دختر زیبا به دختر زشت گفت:آیا میدانی که زشت ترین دختر کلاس هستی؟ و ناگهان همه کلاس شروع به خنده کردند.

دختر زشت با نگاهی مملو از مهربانی،به دختر زیبا گفت:اما برعکس من تو بسیار زیبا و جذاب هستی. با این جمله تمام کلاس برای او احترام قائل شدند. دختر زشت، برای همه لقب های زیبا گذاشته بود. به یکی از دختر ها میگفت:گل رز، به دیگری چشم عسلی به یکی از معاون ها میگفت یاور مهربان مدرسه ما و به معلم میگفت خوش اخلاق ترین معلم دنیا.

سال ها بعد، زمانی که به عنوان یک پیشخدمت در یک رستوران کار میکرد،متوجه شدم که به او علاقه دارم و بدون توجه به ظاهرش اورا دوست دارم.در زمان خواست★گاری مان،به او گفتم که جذابیت سحرآمیزش را دوست دارم و او با سادگی همیشگی گفت:برای دیدن جذابیت یک چیز باید از درون زیبا بود! درحال حاضر، ما یک دختر 3 ساله داریم که بسیار زیباست و همه حیرت زده میشوند. زمانی که مادرم از او دلیل زیبایی دخترمان را پرسید او گفت:

من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم