داستان تخیلی پاترهدی من
وارد در نقره ای شدیم و بعد درون سالن مرمری قدم گذاشتیم کلی گابلین داشتن کار انجام می دادن بعضی ها داشتند دفاتر حسابداری مینوشتن بعضی ها سکه وزن میکردن و کارهای دیگه .پروفسور به پیشخوان نزدیک شد و گفت صبح بخیر ما میخواهیم از گاو صندوق خانم دنیز آدامز پول برداشت کنیم، گابلین :آیا کلید دارید/
اسنیپ:بله و پروفسور کلید را به گابلین داد
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
این پارتو نخونید پارت شیش هنوز منتشر نشده
از کاربر ته ته بخاطر این کاور زیبا ممنونم