❤❤❤❤❤❤❤❤🍓🍒🍒🍓🍓🍓
بعد اینکه غذا خوردن سوار ماشین شدن و رفتن پیش اعضا لارا و جیمین دست همو گرفته بودن تهیونگ درو باز کرد وقتی به جیمین و لارا نگاه کرد خیلی تعجب کرد و چشاش گرد شد تهیونگ : س..سلام جیمین : سلام لارا : سلام
لارا و جیمین با هم رفتن داخل خونه و همه با تعجب بهشون زل زده بودن لارا هم از خجالت آب شده بود لارا و جیمین رفتن نشستن رو کاناپه جیمین : امممم خب میخواستیم که یه چیزی بگیم......ما عاشق هم شدیم همه : چییی؟ کوک: خوب من فکرش رو میکردم چون وقتی تو یه خونه زندگی کنید همین میشه دیگه تهیونگ : البته نه با اون کار هایی که با هم میکردن جین : منم اصن فکرشو نمیکردم جیمین : خب حالا ول کنید ما دیگه میریم جین : نه کجا بمونید با هم غذا بخوریم جیمین : هیونگ ما خوردیم نامجون : خب باز بخورید جیمین : باشه میمونیم
جیمین خیلی آروم به لارا گفت : چرا حرف نمیزنی؟ لارا : دارم از خجالت آب میشم جیمین : خجالت نکش لارا : ای کاش میرفتیم خونه جیمین : حالا که موندیم اینجا
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
38 لایک
ادامه ادامه یه پارت ده فقط فایده نداره 😐
چی گفتم بیخیال 😐 داستانت عالیههههههههههه 💙 پارت بعدی زوددددددد 😡
پارت بعدی تو برسیه یکم صبر داشته باش😂ممنون 🥺❤
عالی بود خسته نباشی
پارت بعدی رو بزار
ممنون کیوتم 🥺💜
عالی بود عاجو😇
داستانت عالیه😇
ممنون🥺❤
سلام آجی جون چه خبر داستان عالی درمورد ته هم یه داستان بزار منم مثل تو یه داستان نوشتم مغزم نمیکشه پارت سه شم گذاشتم درحاله بررسی پارت چهارشم نمیدونم چیکار کنم خوب داستان عالی بود
باشه یه داستان در مورد تهیونگ مینویسم دو تا داستان دیگه تو ذهنم بودش گفتم که در مورد کوک باشه ولی حالا که تو گفتی در مورد تهیونگ میزارم
عالی بود
ممنون ❤🥺
هم لایک کردم هم کامنت گزاشتم ترو خدا زود پارت بعدی رو بزار داشتم میمردم بخاطر اینکه چرا پارت بعدی رو نمیرای هر ثانیه تو تستچی بودم ببینم گذاشتی یا نه
ممنون که لایک کردی 💜🥺پارت بعد تو برسیه دلم نیومد شما رو منتظر بزارم
نهههههه طول ندهههههه عالییییی بود ترو خدا طول نده زودتر بزااار❤❤❤❤🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭
ممنون 💜🥺باشه باشه طول نمیدم میزارم