
💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍 سلام🙃ببخشید دیر گذاشتم بریم سراغ داستان📄📄 💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍
جیمین : خوب اوضاع خوبه کارو که انجام بدیم وقت برا فرار کردن داریم😂من : برا من که فرقی نداره تا جون داشتم اذیت کردم پاشن دخلمو میارن😁جیمین : اشکالی نداره منم هستم دیگه خودم هواتو دارم البته اگه زنده بودم😂من : عه زبونتو گاز بگیر نمی خوای قتل کنیم که فقط می خوایم کرم بریزیم😁جیمین : کرم ریختن خودش حکم قتل و داره😂من : ظاهرن😁رفتیم قابلمه و ملاقه برداشتیم رفتیم بالا باهم هماهنگ شدیم چنان زدیمشون بهم که همشون باهم چنان دادی زدن منو جیمین سریع گذاشتیم زمین و دو تا پا داشتیم دو تا دیگه قرض گرفتیم د فرار رفتیم تو حیاط پشت یه بوته خیلی پر برگ بود پشتش معلوم نبود نشستیم اونجا مردیم از خنده پخش شده بودیم صدا پسرا اومد جلو دهنامونو گرفتیم من : جیمین ما نمی تونیم تا شب اینجا بمونیم یکم دنبال بازی براشون خوبه😁جیمین :موافقم😂از اون پشت اومدیم بیرون من : اگه تونستید مارو بگیرید در اختیار شماییم هر کاری دوست داشتین بکنین😆پسرا برگشتن سمت ما جیمین غلط کردم گفتم بیایم بیرون من نمیخوام بمیرم هنوز جوونم آرزوها دارم🥴جیمین : مگه میخوان زنده زنده بکشنمون😂به نظر میخوان بکشنمون همین الان فرار کن با نینی دور حیاط میدوییدیم پسرام دنبالمون نمیتونستن بگیرنمون من : یونگی دویید دنباله من ای خدا یونگی وقتی قاطی میکنه خیلی سریع میدوعه داشتم میدوییدم پام پیچ خورد با مغز رفتم تو زمین جوری نه که نتونم پاشم بدوام از اون پیچ مسخره ها با یه جیغ خیلی خفه که نشون میده نابود شدم🥴یونگی :😱حالت خوبه من :آره🤕پسرا همه بدو بدو اومدن سمتم
جیهوپ : چیشد؟من : هیچی نشده😅یونگی : با اون جیغی که تو زدی با مغز رفتی تو زمین اصلا هیچی نشده جیمین : راست میگه میتونی راه بری من : اندازه همین که بتونم بدوام آره از جام مثل فشنگ بلند شدم دست جیمین و گرفتم دوییدیم سمت خونه بدو بدو رفتیم تو اتاق من آخه اون لحظه که پسرا فهمیدن خوبم یه جور بدی نگامون کردن😂تهیونگ : اگه دستمون بهتون برسه از رو زمین محوتون می کنیم😤من : من و جیمین زدیم زیر خنده که گوشیم زنگ خورد این مامان الکیم بود😤جیمین : کیه؟ من : مامانمه البته اون الکیه جیمین :وات؟😦من : جواب نمیدم جیمین : حالا چیکار کنیم؟ من : هیچی فقط به گوشیم زنگ بزنه نباید جواب بدیم راستی خبری از کوچولو نیست😐جیمین : خوب زنگ بزن بهش من : آره الان میزنگم سلام کجایی کوچولو : سلام خوبم مرسی من : درد مرگ لوس بازی در نیار کجایی؟ کوچولو : پایین پیش پسرا باز چیکار کردین که چپیدین تو اتاق در نمیاین من : خوب از خود پسرا بپرس😁گوشیو قطع کردم جیمین : چی شد من : پایین تشیف دارن جیمین : میگم نینی من : جانم جیمین : زبان بانمکی دارین میگم میشه یه سری از کلماتی که مسخره میکنن و بهم یاد بدی پسرارو مسخره بگیرم😁من : ای بلا😂باشه چرا نشه هر وقت راحت بودی بگو بهت یاد بدم😊جیمین : مرسی😍
من : الان اینو چکار کنیم اصلا برا چی زنگ زده بود🤔جیمین : به نظرم با این کامپیوتره میفهمیم سیستمه قویی داره ماله همین کاراس صبح که داشتم بهش نگاه می کردم یه سری چیزایی دیدم مثل برنامه بود که از هک شدن و اینا جلو گیری میکنه من : واو فکر خوبیه موچی باهوش خودمی😄جیمین : چیزی نگفتم که😅من : خوب بریم تو بلدی از این کارا جیمین : تا حدودی بلدم😁من : او خوبه😄رفتیم جلوی کامپیوتر جیمین بشین رو این صندلیه جیمین : نه تو بشین من : نه من اینطوری راحت ترم شماره رو زدم تو کامپیوتر اومد بالا نوشتم چی کار داری؟ سریع سین کرد جیمین : ببین میتونی اطلاعاتش و هک کنی من : معلومه خوراکمه😎جیمین : چی نوشت؟ من : نوشته یا با پایه خودتون میاین اینجا یا اون 7 تا پسرو خودت و مری رو باهم میکشیم😐من : بگو به پیغمبر راس میگی به جان هفت جدم ترسیدم😂آش به همین خیال باش دستت که با نمیرسه هیچ خودم با دستای خودم نابودت میکنم جیمین : اطلاعات هک شد😃من : ایول🥳پس آماده مرگ باشین از آخرین لحظه های زندگیتون همتون لذت ببرین😈من : اتفاقا بر عکس شما لذت ببرین چون می خوام با دستای خودم نابودتون کنم😎جیمین : چی نوشتی جا موندم😂من :😂نوشتم .....جیمین : خدایی تو دیگه چه موجودی هستی اصلا ازش نمی ترسی😐من : نه بابا خودم میخوام بکشمش تا بفهمه با کی طرفه جیمین : بیخود تو کاری نمیکنی ها تحویل پلیس میدیمش قول من : باشه قول🥴
من : خوب اطلاعات گوشیشم درومد اینجارو هنوز تو ایرانه 5روز دیگه میاد کره به همین خیال باشه مارو بگیره😂جیمین : بچه حالش خوب نیست جلو جلو تحدید میکنه😂من : خوب بریم پایین جیمین : آره بریم به بقیه ام بگیم البته گارد بگیر😁من :😂 رفتیم پایین پسرا تا مارو دیدن از چهرشون میشد فهمید که میگن غلط کردین اومدین پایین حالاام باید بمیرین😂یه لحظه وایسین وقت برا کشتن ما هست من و جیمین یه خبر خوب داریم براتون کوکی : چی؟ جیمین : نینی اطلاعات اون دوتا رو هک کرد و دراورد😃بچه ها : ایول🥳🥳🥳🥳من : آره پنج روز وقت داریم برا آماده کردن همه چی کوچولو : خوب دیگه تو که همچی رو میدونی میگم بیاین بریم تو اتاق تمرین باهم دیگه تمرین کنیم😄من : پسرا می خوان استراحت کنن گیرشون آوردی😐جیهوپ : اتفاقا حال میده بیاین بریم برقصیم😁من : باوشه هر طور خودتون دوست دارین😊رفتیم تو اتاق تمرین خوب چیکار کنیم🤔یونگی : معلومه از این ساده تر تمرین خواب😂من : دیگه چی😂جین و جیمین و جیهوپ باهم میرقصیدن نامجون گفت حوصله نداره الان تمرین کنه بعدا تمرین میکنه رفت کتاب بخونه تو اتاقش کوچولوام که از رقص خوشش نمیومد ولی وقتی تمرین جیهوپ اینارو دید رفت تا یکمی یاد بگیره و برقصه باهاشون منو تهیونگ و کوکی و یونگی موندیم که یونگی به قول خودش رفت تمرین خواب😂تهیونگم گفت دلش برا گیم تنگ شده رفت تو اتاقش گیم بزنه😂منو کوکیم وایسادیم باهم مبارزه کنیم😁
کوکی : آی خدا چرا نمیتونم تورو شکست بدم من همرو همیشه میزنم🥴من :😂خوب نه تو زیر بار میری شکست و قبول کنی نه من تا نیان با یه پس گردنی جممون کنن ول نمی کنیم که😂کوکی : دقیقا بیا دوستانه تمومش کنیم تا نابود نکردیم خودمونو😆من : آره آره خوبه😂دیگه ول کردیم دست از سر هم برداشتیم تا نکشتیم خودمونو همه رفتیم تو حال پسرا ولو شدن رو مبل کوچولوام رو اون یکی مبل پخش شد تهیونگ و نامجونم که از بالا اومدن پایین چشماشون پوکیده بود من : خوب معلومه دیگه خودتونو کشتین خوب چشماتون درمیاد🤦🏻♀️جین : یکی بره یونگی رو بیدار کنه😂تهیونگ پاشو برو تهیونگ : مگه از جونم سیر شده باشم مطمئنم الان تو خوابه نازه بیدارش کنم کلمو از بیخ میزنه😅جین : کوکی تو پاشو برو کوکی : جیمین چه خبرا رقص خوب پیش رفت جین :😐من :😂خودم میرم ولشون کن جین : باشه😊رفتم بالا در زدم صداش کردم از پشت در ولی انگار نه انگار😐درو آروم باز کردم رفتم داخل کنار تختش مثل پیشا خوابیده بود😅من : یونگی....یونگی.....یونگی ای بابا چیکار کنم🤔آهان😁یکمی بیشتر نزدیک تختش شدم شروع کردم قلقلک دادنش مرد از خنده یونگی : آی چیکار میکنی🤣من :پاشو دیگه پیشی کوچولوی کیوتم😊یونگی : نمیشه بیشتر بخوابم🥺من : کیوت بازی در نیار پاشو پاشو رو من جواب نمیده😂یونگی : باشه🥴من :رفتیم پایین یونگی رفت پیش بچه ها منم رفتم تو آشپز خونه تا شام درست کنم
نامجون : خوش گذشت تمرین😂جیهوپ : به ما که خوش گذشت به جا اینکه چشماتونو از حدقه در میاوردین میومدین تمرین😑تهیونگ : منکه راضی بودم امروز حوصله تمرین نداشتم خیلی وقت بود گیم نزده بودم امروز دو دست باختم🥴نامجون : منم کتاب خوندم ضرری نکردم فقط یه زره چشمام پوکید😁یونگی : منم یه کار مفید کردم جین : چیکار؟ یونگی : هیچی فقط تختمو مرتب کردم😐جین : ممنون😐کوچولو : خدایی رقص خیلی سخته ولی خیلی حال داد مرسی😍جیمین : خواهش😊من : رفتم تو آشپز خونه تا شام درست کنم آهنگ میخوندم و غذا درست می کردم همین طوری محو شدم تو آهنگ خوندن و آشپزی کردن بهم آرامش خیلی خوبی میده وقتی آهنگ میخونم دیگه مخصوصا آهنگای پسرارو که میمیرم😍یونگی : همین طوری با بچه ها حرف میزدیم که یکی یکی چپ کردن روهم کوچولوام که زودتر از همه رو مبل تک نفره بیهوش شده بود انقدر خوابش میومد😂منم بلند شدم برم پیش نینی😁رفتم سمت آشپزخونه دیدم آروم آهنگ میخونه این آهنگ منه😲داره میخونه خیلی قشنگ میخوند بدون اشتباه😍چطوری جاهایی که تند رپ میخونم و میخونه😮همین طوری محو خوندنش شدم تمام آهنگارو میخوند این دختر محشره😍
من : داشتم غذا درست می کردم برگشتم برم یه ظرف بردارم که سه متر پریدم هوا😂یونگی یه چیزی می گفتی حداقل سکته کردم🤣یونگی : 😂ببخشید محو خوندنت شده بودم خیلی خوب میخونی😍من : مرسی حالا چرا اینجایی مگه پیش بچه ها نشسته بودی؟ یونگی : همشون چپ کردن روهم دیگه خوابشون برد😂من فقط بیدار بودم بلند شدم بیام پیش تو من : آهان😊یونگی : کمک میخوای؟ من : نه تمومه دیگه فقط مونده میز و بچینم و بقیه رو بیدار کنیم یونگی : آهان وایسا منم بیام کمکت میز و بچینیم باهم😊من : باش😊با یونگی میز و چیدیم رفتیم تا بقیه رو بیدار کنیم رفتیم پیششون ماشالا همه تو سر هم خوابشون برده بود😂کوچولو بیدار شده بود من : کوچولو پاشو بیا شام کوچولو : باشه😊من : کوچولو رفت سر میز البته نه اول ناخنک میزنه بعد میشینه سر میز من اینو نشناسم که ا/ت نیستم🤦🏻♀️اصلا خیلیم اهمیت نمیدم پسرا......پسرا یونگی : فایده نداره اینا اینطوری بیدار نمیشن من : خوب بیا باهم بلند صداشون کنیم😂یونگی : آره خوبه😁من و یونگی : پسراااااااا همشون از رو مبل شوت شدن پایین😂
یونگی : پاشین بیاین سر میز شام بخوریم انقدر صداتون کردیم صاف شدیم😑پاشین اول که جیمین مثل فشنگ پاشد دویید سر میز پشت سرش کوکی و تهیونگ😂مام با بقیه پسرا رفتیم سر میز نشستیم من : شام و که خوردیم ظرفارو چیدیم تو ماشین ظرفشویی روشنش کردم برگشتم بالا آسمون امشب خیلی خوشکل بود رفتم تو بالکن وایسادم آسمونو نگاه می کردم خوابم نمیومد یهو یه دست آروم اومد رو شونم من : عه نامجون بیداری چرا نخوابیدی نامجون : خوابم نمیبره🥴من : آهان بیا اینجا ببین آسمون چه خوشکله امشب نامجون : آره خیلی😍من : باهم وایسادیم آسمون و نگاه می کردیم نامجون : نینی من : بله😊نامجون : تو رقصت خوبه؟ من : خوب نمیدونم🤷🏻♀️نامجون : منظورم اینه مثلا رقص کیپاپ و میتونی یاد بگیری؟ من :آهان اون که آره چندتا از رقصای شمارم بلدم😁نامجون : او آفرین من : حالا براچی پرسیدی نامجون : هیچی همین طوری😇من : آهان یه چند دقیقه پیش هم باهم صحبت می کردیم بعد نامجون خوابش گرفت رفت بخوابه ولی من هنوز خوابم نمیومد رفتم تو اتاقم افتادم رو تختم🥴داشتم فکر می کردم به اینکه چطوری اینارو بگیرم و اصلا باید چیکار کنم که جیمین در زد
جیمین : میتونم بیام تو من : آره بیا جیمین اومد داخل نشستم رو تختم جیمین : مزاحم که نیستم من : نه بابا بیا بشین جیمین : به چی فکر میکنی؟ من : مثل همیشه به اینکه چجوری اینارو بندازم تو تله و بگیرمشون اصلا قراره چی بشه🥴جیمین : او ولش کن بابا فکر کردن نداره که مطمئن باش میگیریش😉من :😄حالا چرا نخوابیدی جیمین : خوابم نمیبره🥴من : آره منم خوابم نمیبره چیکار کنیم جیمین : میگم اگه حوصله داری میشه یه سری کلمه ایرانی بهم یاد بدی پسرارو اذیت کنم😁من : حالا براچی میخوای کلمه های مسخررم یاد بگیری😂جیمین : خوب پسرا بعضی وقتا خودت میدونی به شوخی قدم و مسخره میکنن چون کوچولوام منم میخوام بزارمشون سر کار البته یه سری کلمات دیگهام بهم یاد بده😁من : آهان باشه😂هر کلمهای که میخوای بگو تا بهت بگم جیمین : باشه خوب نمیدونم خودت بهم یاد بده من : باشه باهم دیگه تمرین کردیم سخت بود براش ولی زود یاد گرفت بگوشون جیمین : او چقدر سخت بود من : ولی زود یاد گرفتی حالا بگو چیا یاد گرفتی جیمین : باشه خوب ام کله پوک خلوچل صبح بخیر و شب بخیر دیوونه و مسخره😀من : او خوب یاد گرفتی😉جیمین : ولی بیشتر از کله پوک خوشم اومد😂من : فقط هر وقت گفتیش برا پسرا معنیش نکن چون با یه زبون دیگس احتمال داره خفت کنن😂جیمین : باشه😂خوب دیگه من برم بخوابم توام بخواب ساعت دو عه من : آره دیگه جیمین : شب بخیر😊من : شب بخیر😊جیمین از اتاق رفت بیرون منم دیگه ولو شدم رو تخت خوابم رفت
💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍 امیدوارم خوشت اومده باشه اگه بد بود ببخشید قول میدم بهتر بشه و اینکه هنوز روال عادیه بعد درست میشه و امیدوارم هیجانی باشه براتون🙃 💙🤍💙🤍💙🤍💙🤍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
يكم غمگين لفطا💕🙂