
بعد از قرن ها تصمیم گرفتم پارت بعدو بنویسم و زنده بودن خودمو اعلام کنم😂😂
(از دید حدیث) کلاه شنل ومپایر شنل پوش که از روی صورتش کنار رفت همه ارور۴۰۴ دادن.هیچکس حتی به ذهنشم نمیرسید کسیکه دستور داد ما رو زنده زنده کباب بریون کنن، کسی که حالا با یه فاز گنگ و لبخند کج جلوی ما ایستاده و ژست پیروز گرفته...راگا باشه! خیلی سعی داشتم این اتفاقو تجزیه تحلیل کنم ولی خوب خوابم میومد و بجای تحلیل اتفاقات خوی وحشیم بالا اومد و از پشت در زندان گلوی ویپرو گرفتم و نعره زدم:«#@*&# بی@#﷼* تو به ما خیانت کردی #@®©$¥£¢!» خاله الی و باران به زور منو از گلوی وایرو جدا کردن و خاله الی گفت:«اروم باش اوجول خاله میدونم عصبی شدی ولی اون لایق یه مرگ دردناک تره!» بعد به زیبایی تمام شمشیرش رو فرو کرد توی حلق ویپر.
راگا با حرص گفت:«اقا یکی از رازای داستان فاش شد یکم به منم توجه کنین یه ری اکشنی نشون بدین!» که البته کسی به پ.ش.م.ش.م حسابش نکرد.بچه ها به زور الی رو از ویپر جدا کردن. کلر فاز بچه مثبتا رو گرفت و با چشمایی درشت شده به ویپر گفت:«چرا؟» ویپر:«چون حوصلم سر رفته بود.» همه با قیافه ای پوکر فیس به ویپر نگاه کردن. سوگند:«یعنی تنها کسی که بنظرش دلیل ویپ منطقی میاد منم؟» مورگانا:«فقط تویی چون اگه حوصلش سر رفته بود فراموش نکن رو میزاشت.» ویپر:«من که یه خلاصه از ادامش گذاشتم!» باران:«اون قبول نیییییییییسسسسستتتتتتتتتت!» راگا با حرص یقه وایرو رو گرفت و کشون کشون با خودش برد و زیر لب درباره اینکه چرا محلش ندادن غرغر میکرد. ساندیس:«صبر کننننننننن اون خائنو نبر هنوز باهاش کار دارییییییییمممممم.» راگا سرجاش ایستاد،برگشت و دست به کمرش زد و با حرصی کاملا آشکار گفت:«خو منم خائن حساب میشم الان ایا نباید درباره دلایلم ازم بپرسین؟یا اینکه چی میخوام؟» کارا با لحنی جدی گفت:«این که معلومه تو یاقوت رو میخوای برای همینه که همه ی مردم منو نابود کردی،برای اینکه یاقوتو پیدا کنی.» کاترین:«این یاقوت چی هست؟» راگا بدون توجه به کاترین به اوجورا گفت:«چرا خیال میکنی من قبیلهی تورو بخاطر یاقوت از بین بردم؟» کارا پوزخند زد و گفت:« الان انتظار داری شوکه شم و ازت بپرسم چرا این کارو کردی ولی کور خوندی یوهاهاها.» کارول:«همزاد منو نادیده نگیرین بگین یاقوت چیه.» راگا لجش گرفت،روشو برگردوند و با گفتن «ویپ بیا» رفت.
حدیث:«خوب داشتین میگفتین؟» میبل:«چیو؟» باران:«اینکه یاقوت چیه.» کارا آهی کشید بسان فریاد و گفت:«یه خوراکی هم نیست موقع تعریف کردن داستان بخوریم.» کلر:«راست میگه منم گشنمه.» تبی:«منم همینطور» میبل میله های سلولو گرفت و با جیغی که مطمئن بودم باهاش شیشه های قلعه رو شکسته گفت:«مگه اسیر گرفتیییییییننننننن. طبق قوانین صلیب سرخ باید به ما غذا بدینننننننن. ما گشنمونهههههههههه.» ساندیس پوکر فیس گفت:«یکم دقت کن واقعا مارو اسیر گرفتن-_-» مورگانا:«میشه برای یبارم که شده محض تنوع برای یه بار از بحث اصلی منحرف نشیم؟» الی:«چقد جدی بودن بهت میاد اوجول خاله*با بغض* بلاخره ن.م.ر.د.م و جدی بودن یکی از بچه های بیت لندم دیدم هق هق.» کارول:«میشه یکی بگه این یاقوت چیهههههه؟» کارا:«خوب شد یادم انداختی داشت یادم میرفت. یاقوت یه الماس جادوییه که رنگ آبی آسمونیه. قبلا دست قبیله ما بوده ولی به دلایلی مثل دسیسه دشمنان و بیکفایتی درباریان و وابستگی به دیگران...عه ببخشید رفتم تو مباحث تاریخ دبیرستان.بهرحال گم شده معلوم نیست کوجاست.» کاترین:«و چرا باید این راگای ما دنبال یاقوت مفقودی شما باشه؟» کارا:«چون میشه ازش استفاده کرد تا ومپایرا به نور خورشید غلبه کنن» سوگند:«عه مثل کیبوتسوجی موزان که دنبال نزوکو بود.» ساندیس:«ولی الان گفت که دنبال یاقوت نبوده که•-•» کارا:«من دیگه نمد.»
(از دید وایرو_ویپر) یه خمیازه ای کشیدم که تریلی میتونست توی دهنم سروته کنه و رو به راگا گفتم:«دیگه داره کسل کننده میشه گفتی خیلی باحال میشه» راگا پوکر فیس نگام کرد و گفت:«الان این کسل کننده شد؟ میخوان سرتو ب.ب.ر.ن و داخل ب.د.ن.ت.و از کاه پر کنن بندازن جلو س.گ بخوره کجاش کسل کننده ست؟» سرمو تکون دادم و گفتم:«اینو که یه هفته پیش موقع اورثینک کردن فهمیدم. دنبال یچیز جدیدم. بهرحال میرم بیرون برا خودم یه سرگرمی پیدا کنم.» و با بیخیالی از سالن بیرون رفتم.
(از دید حدیث) آرنی سرگذشت خودش و خواهر اسکولش رو برامون تعریف کرده بود. باران گفت:«ولی من هرجور فکر میکنم تقصیر نورا... ببخشید آرها بوده.» تبی:«موافقم شکول خور مل.عون» آرها خیلی به ک.ت.فم وار نگاه میکرد. کلر هاله های فرشته طور از خودش منتشر کرد و در نقش بچه خوبه بیت لند وارد عمل شد:«هرچقد بخواین سر به تن هم نباشه خواهرین و باید باهم آشتی کنین. چاره کارتون یه ب.غ.له.مگه چقدر زنده این که بخواین با هم قهر باشین؟» آرها چندش وار گفت:«من کسی رو ب.غ.ل نمیکنم» آرنی گفت:«منم هیچ مشتاق چسبیدن به توی بی احساس نیستم.» مورگانا گفت:«مواظب باشین کلر عصبی نشه وگرنه ب.غ.ل کمترین کاریه که میکنین.» الی:«راست میگه الان میاد به هم گره میدتون.» کلر برزخی به آرنی و خواهرش نگاه کرد و گفت:«شما غلط خوردییییییینننننن الان آلاسکاتون میکنم.» کاترین:« عه اینا خدابیامرز شدن» کارول:«الان باید تخمه داشتیم موقع به فنا رفتن این دوتا بخوریم.» ساندیس درحالی که سانست پخش میکرد................... ببخشید برعکس شد، سانست درحالیکه ساندیس پخش میکرد گفت:«تخمه نداریم ولی بیاین ساندیس بخورین باشد که رستگار شوید.»
ما داشتیم به ف.ن.ا رفتن این دوتا رو نگا میکردیم و صدای جیغ گوش هایمان را نوازش میداد که با صدای تق بلندی همه توجهمون جلب شد... در باز شده بود! سوگند شونه بالا انداخت و گفت:«من در خونه هارو هم همینجوری باز میکنم.» اینطرف ما خزان شده بودیم. میبل کوچولو با خنده گفت:«عهههه یادمون نبود یه دزد حرفهای تو اکیپ داریم.» ساندیس اشک هاشو پاک کرد و گفت:«بهت افتخار میکنم سوگی» ما داشتیم ذوق میکردیم که صدایی شنیدیم:«عههههه درو باز کردین منو بگو که اومده بودم درو براتون باز کنم!» همه به منبع صدا نگاه کردیم و مورگانا غرید:«ویییییییپپپپپ» و اینگونه بود که ویپ با چشمایی اشکی برای خود فاتحه خواند.
راستش گوشیم ریست شده و هنوز ادامه دارد جدید در دسترس نیست وگرنه ادامه دارد رو میذاشتم برای فوران حرص دیگران😂😂😂
ببینید چقد بچهی خوبیم؟ یه پارت طولانی دادم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من اصن یادم نیس کی به کیه چی به چیه
آورین😂🤣
منم یادم نبود رفتم یه دور از اول خوندم
اینطور که بوش میاد ویپ قراره چپ و راست خیانت کنه
#ویپ خائن😂😂
بنظرم باید برم از اول بخونمش
واقعا قشنگه
ممنان😁
ادامه دارد چقد دلم براش تنگ شده بودددد
اینطور که به نظر میاد همه رو قراره بکشی و فقط من و کارول شان به عنوان قهرمان جنگی بمونیم😂
(اشاره به کامنت=زنده ماندن)
بعد به عنوان جانباز سهمیه میگیرین هعییی
یسسسس
بچه هامونم تو کنکور سهمیه دارن
من زنده نمونم نمیزارم زنده بمونید؛-؛
راستیییی میگم به اسم کاترین عادت کردید؟
اگه آره که هیچی اگه نه جدیدا اسم همهی اوسیامو آنیا Ania گذاشتم؛-؛
هه خوشگله منم الان همه جا کوهاروئم ولی کلر یه حالت نوستالژیکی داره؛-؛
همون کاترین
عه الان دیدم کامنتت رو؛-؛
اوکیییییی؛-؛
کلر برزخی به آرنی و خواهرش نگاه کرد و گفت:«شما غلط خوردییییییینننننن الان آلاسکاتون میکنم.»
اوماگادددد 😂
کلر عصبی میشود 🤣
کلر هاله های فرشته طور از خودش منتشر کرد و در نقش بچه خوبه بیت لند وارد عمل شد:«هرچقد بخواین سر به تن هم نباشه خواهرین و باید باهم آشتی کنین. چاره کارتون یه ب.غ.له.مگه چقدر زنده این که بخواین با هم قهر باشین؟»
عاشق این مودمم😂
اینو که مینوشتم قشنگ این صحنه تورو تصور کردم😂
کلر فاز بچه مثبتا رو گرفت و با چشمایی درشت شده به ویپر گفت:«چرا؟» ویپر:«چون حوصلم سر رفته بود.» همه با قیافه ای پوکر فیس به ویپر نگاه کردن
منتغیه
به نظر منم منطقیه😂
راگاااااا
بلی راگاااااا
من اصلا یادم نمیاد چی شده بود باید برم از اول بخونمش
خب از اونجایی که سرعت خوندنم از نور هم بیشتره
بریم این پارتو بخونیم!
کلر وارد میشود😂
منتغیه بمولا
بلی بلی😁