امیدوارم از این داستان لذت ببرید.
شروع مکمل پایان است؛ هر شروعی در انتها به پایان می رسد و هیچ پایانی بدون شروع ممکن نیست. هر مسیر نیز انتهایی دارد و انتها و آخرین مقصد زندگی هر شخص مرگ است و با سررسیدن این پایان، زندگی شخص به پایان می رسد.
زمانی که هیزل کوچک بود و تنها پنج سال داشت شاهد آخرین مقصد از زندگی خواهر بزرگترش، لونا استیکنی بود. وی از هرکسی به هیزل نزدیکتر بود و برای او بسیار عزیز بود. اسم هیزل اتخاب خواهرش بود؛ نامی که به معنای درخت فندق بود و لونا وقتی چشمان قهوه ای روشن زیبای هیزل کوچولو را دید این نام را برای او برگزید. به عقیده لونا، هیزل، شایسته ترین اسم برای او بوده است.
لونا دختری بسیار ساکت، مهربان و دلسوز بود اما هیچ چیز مانع او برای طرفداری از اصالت خود نمیشد؛ او همیشه به هیزل میگفت:
-اصالت، از هر چیز دیگری در دنیا مهم تره؛ پس اصالتتو درک کن، بهش افتخار کن و براش بجنگ!
لونا برای جنگیدن برای اصالت به گروه مرگخواران پیوست و همیشه به خواهرش توصیه میکرد که وقتی که او هم بزرگ شد همین کار را بکند. این شد که هیزل هدف بزرگ زندگی خویش را پیدا کرد؛ جنگیدن برای اصالت!
او قبل از مرگ خواهرش دختری سرزنده و بانشاط و کنجکاو بود؛ اما پس از مرگ خواهرش تمام امید خود را از زندگی از دست داد و فکر میکرد که زندگی او نیز به پایان رسیده؛ اما سخت در اشتباه بود چرا که اتمام مسیر زندگی خواهرش به منزله اتمام مسیر او نبود و مسیر زندگی او هنوز در جریان بود. اما این جریان دیگر مانند گذشته را نداشت؛ چگونه می توانست بدون خواهر عزیز و گرامیش مثل قبل زندگی کند؟
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
خیلی حرف باید بگم ولی حوصله تایپشو ندارم پس نمیگم🤝🏻👨🏻🦯
بگو دیگه
حقیقتش کلا یادم رفت
😁
والا بخدا😂💔
🩰:برایرانندگیدر....گروهوترککردن؟! (بررسی)
ادمین پین؟
امیدوارم خوشتون اومده باشه.🦋🪐
ببخشید اگه قلم بدم اذیتتون کرد.
__________
خافه شووو
قلمت🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐🛐
لطف داری🥰😊
ولی قلمم🚮🚮🚮
چه قشنگ بوددد:)))
مرسی🥰
نظر لطفته🥹
فرصت
اره😀
فزصت
چیه؟؟؟
اولین کامنت