رفاقت بی پایان p2

از خواب پردیم دیدم مامانم بالا سرمه و داره با تب سنج تب من رو میگیره. برگش گف که خیلی تبت بالاس نمیتونی مدرسه بری تا صب هم سرفه کردی فقط باید استراحت کنی.

منم از همون اول عاشق مدرسه بودم😅😅😅خیلی ناراحت شدم ولی دیگ چاره ای نبود. حالا من موندم خونه هر وقت خوابیدم خواب ملیس رو میدیدم تا اینکه باز خواب دیدم داره با چاقو میاد سمتم که پریدم.

۱ هفته گذشت و من بعد ۱ رفتم مدرسع. رفتم دیدم داره میاد سمتم که من با جیغ گفتم هدفت چیه مثلا؟ چرا من باید تورو تو خوابام ببینم؟ تو چع پدر ک........شتگی با من داری؟اونم ول ول نگام میکرد که داد زدم مگ گاو.ی؟بهم گفت که منظورت رو نمیفهمم که منم با داد گفتم ازم فاصله بگیر وگرنه به خانم معلممون میگم

بعد اون راهشو کشید رفت و باز مدرسه تعطیل شد و برگشتم خونه. نهار خوردم و فردا از شانسم ۵ شنبه بود. رفتم خوابیدم که تو خواب دیدم اومد پیشم نشست. تو دستش یه دارت بود با اون تیغ هایی که پرتاب میکنن.

دارت رو آویزون کرد و یدونه از اون تیغ هارو داد که بندازم. خلاصه ۶ تا تیغ انداختم بعد گف برو اونارو در بیار منم رفتم اوردمشون . بهم گفت تخته مثل قبله؟ گفتم نه الان سوراخ سوراخ شده.

گفت تو هم همین کار رو برای من انجام دادی.با اون حرفایی ک میزدی. ولی من فقط خواستم باهاش دوست باشم ولی تو مث یه وح....شی رفتار کردی. من از خواب بلند شدم دیدم یه ربع هس خوابیدم رفتم مشقامو نوشتم تا اینکه شنبه شد و رفتم دیدم غایبه. نگران شدم تا اینکه رفتم پیش ناظم و.......