
خب بریم برای سری بعد بچه ها قبلنم گفتم این بیشتر یه جور داستانه پس اگه تستش کمه ببخشید راستی بعضیا اون تیکه که دنیل گفته هان رو با اسم هان اشتباه گرفتن اون اسم نبوده یه جور تیکه بوده
بهت میگه بخاطر اتفاقاتی که برات افتاده متاسفم و میدونم تو این پنج روز اخیر چی بهت گذشته اسم من «دِیوید»ولی دوستام بهم میگم «دِیو» تو فقط با تعجب بهش نگاه میکنی چه شکلیه؟
دِیو:میدونم فکرشم نمیکردی که این مدت من بودم که حواسم بهت بوده میگی تو تو همون پرستار توی بیمارستانی مگه نه؟
دیو:آره خب خوب یادت مونده احتمالا الان همه چیزو به یاد آوردی خیلی وقته حواسم بهت هست و اون روز تو جنگل میخواستم فقط زخمتو خوب کنم اما خب یکم دور رسیدم برای همین تبدیلت کردم
کی؟من؟دِیو:مگه غیر از تو کسی دیگه ای هم اینجا هست ؟ببین میدونم یکم برات عجیبه اما باور کن . باید همینجا بمونی تا حواسم بهت باشه و بهت یاد بدم که چطور خودتو کنترل کنی
چند ساعت بیهوش بودم؟دِیو با پوزخند تمسخرآمیزی میگه چند ساعت؟تو الان یازده روزه که بیهوشی واکنشت چیه؟
تو منو از کجا میشناسی؟چرانجاتم دادی؟اصلا چرا حواست به من بوده هوم ؟دیو:من نزدیک هفت ماه که حواسم بهت هست بعدا خودت میفهمی خب حداقل امیدوارم بفهمی . میگی هفت مااااه؟ خب اگه راست میگی بگو اسمم چیه و چجور آدمیم
میگه اسمت جاسمینه و به گل رز مخملی علاقه خاصی داری ،عاشق ماجراجویی هستی و خیییییییلی رو مخی میخواد ادامه بده که با لحن تعجب میگی بیسه توروخدا خواهش میکنم بس کن خود به خود هَنگم تو دیگه بدترش نکن
یه پوزخند ملیح میزنه و میگه باشه بابا باشه من تسلیم میخوای اینجاها رو بهت نشون بدم ؟میگی الان واقعا نیاز دارم که ذهنمو به یه موضوع دیگه پرت کنم از زیر پتو که میای بیرون تازه متوجه میشی که یه لباس دیگه تنته چه مدلیه؟
میگی لباسم کو مگه لباس خودم چش بوده که اینارو برم کردین؟دِیو:هیچی فقط یکم گلی شده بود و خیس تیلیس زانوهای شلوارتم پاره شده بودن همین
خندت میگیره و دِیو بهت میگه به به نمردیمو بالاخره خنده خانم جوان رو هم دیدیم خودتم جا خوردی که بعد از یه مدت خندت گرفته میگی من یه مدت هیچ حسی نداشتم ولی واقعا دارم میخندم. دِیو:آره خب بخاطر این بوده که درحال تبدیل بودی ولی الان تبدیلت کامله و تمام احساساتت چندین برابر برگشتن هر حسی که داشته باشی چندین برابر شده الآنم فکر میکنم واقعا بهتره یه هوایی به سرت بخور بیا بریم اینجا رو بهت نشون بدم
از روی تخت بلند میشیو تا چند قدم راه میری سرت گیج میره و میخوای بخوری زمین که دِیو از پشت سر میگیرتت و بلندت میکنه. دیو:بخاطر اینه که یه مدت بیهوش بودی تا بیوفتی روی دور طول میکشه ولی خب نگرانش نباش بیا دستمو بگیر اگه خواستی بیوفتی زمین میگیرمت
از اتاق میرید بیرون و دوروبرو میگردین یه خونه خیلی بزرگ مثل قصر رو میبینی توی حیاطش پر از گل های رز قرمز مخملیهدِیو:بخاطر تو این همه گل رز داخل حیاط کاشتم
میگی چرا اینجا آنقدر بزرگه ؟ دِیو:اینجا خونه ماست یعنی خونه اصیل تربت خون آشاما پدر من رئیس خون آشامای اینجاست فردا شب اینجا یه مهمونی برگزار میشه و تو قرار همراه من باشی البته اگه تا اون موقع حالت خوب بشه
خب اگه قبول نکنم چی؟دِیو : چاره ای نداری یا باید با من بیای مهمونی یا کل شبو تو اتاق میمونی چون قرار نیست بزارم یه بار دیگه آنقدر راحت از دستم بری
خب اگه قبول نکنم چی؟دِیو : چاره ای نداری یا باید با من بیای مهمونی یا کل شبو تو اتاق میمونی چون قرار نیست بزارم یه بار دیگه آنقدر راحت از دستم بری
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یاسی جان مادر ، میگم سریال اصیل هارو دیدی یا خاطرات خون آشام ؟ 😐
🖤
❣❣❣❣❣❣
باحال بود ۴شم بساز منتظریم ?
خیلی خوب بود بعدشم بزار لطفا ❣
عالی بود
قلب سیاه ❤