10 اسلاید امتیازی توسط: Yasi انتشار: 4 سال پیش 431 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بچه ها تو خاموش 5بادم رفت بگم جُرج چه شکلیه اینجا معلوم میشه بریم برای سری جدید ببخشید که دیرم شد
(قیافه جرج:موهای سفیدو چشمای قرمز یکمم قیافش ترسناک ولی از اون ترسناکای جذاب)
به دِیو میگی اون کی بودی ،دِیو:یکی از خون آشامای نسل اصیل هاست مثل خانواده من منتها از یه جای دیگه میان که خیلی از اینجا دور نیس تقریبا میشه اونطرف جنگل خب حالا اینا رو به کنار خیلی تغییر کردی و خوشگل شدی (با حیرت) کی؟بامنی؟ دِیو:آره گوگولیم با خودتم مگه دارم با کی حرف میزنم؟الو؟جاسمین اینجاست دیگه درسته؟. مسخره (دوتاتون باهم میخندین). دِیو دستشو میاره جلو و میگه اجازه هست بانوی من توهم میگی با کمال میل.
همه دارن با حیرت به شما دوتا نگاه میکنن میرید جلو و میبینی همون خون آشامه که اسمش دنیل بود هم اونجاست و بهت خیره شده دِیو تورو میبیره پیش دنیلو بهش میگه سلام دَن جاسمین این همون ....حرفشو قطع میکنیو با لحن جسارت میگی همونیه که دوستامو کشت و میخواست منو بکشه. دنیل یه خنده ریز میکنه و میگه آره خب من و دوستام بودیم ولی اگه میدونستم آنقدر زیبایی زود تر از دِیو میچسبیدم بهتو ولت نمیکردم
دِیو با تعجب بهت نگاه میکنه و میبینه که نه بدجور عصبی شدی یه مشت میزنه به دَنیلو با خنده میگه حالا که چی ها فکر نکن به این راحتیا از دستش میدم که بخوای بقاپیش تا ابد باید منتظر بمونی . هردوتاشون شروع به خندیدن میکنن . تو میگی آهای مگه من گوشت قربونیم که اینجوری درموردم حرف میزنین من اگه نخوام هیچکدومتون هیچ کاری نمیتونین بکنین
دنیل میگه بانوی جوان درست میگه دِیو باید یکم محترمانه تر باهاشون برخورد کنیم منو ببخشید بانو برخورد اولمون یکم بد بود و بخاطر اتفاقی که افتاد معذرت میخوام منو ببخشید اسم من دنیله من از نسل خون آشامای اصیل کنار رودخونه هستم . تو میگی قضیه این خانواده های اصیل چیه؟ دِیو بهت توضیح میده که هرکدوم از ما یه سردسته به اسم رئیس گروهمون داریم اگه به دور برت نگاه کنی از روی رنگ چشمامون یا موهامون میتونی حدس بزنی که کی عضو کدوم دستس
مثلا افراد دسته پدر دنیل یا موهاشون طلاییه یا رنگ چشماشون سبز و فقط یکی از اینا رو دارن . پس چرا نیل هم موهاش طلاییه و هم چشماش سبز؟ دِیو :بخاطر اینکه پدر دنیل سردسته گروه پس پسرشم اینجوریه . اوهوم فهمیدم . دِیو: خب من یه چند دقیقه شما دوتا تنها میزارم دَن حواست بهش باشه تا من برگردم. دَن: برو رفیق جان خیالت راحت . دَن برات بیشتر توضیح میده میگه منو دِیو و جرج پسرای رئیسای سردستمون هستیم و جانشینان بعدیشون . یکم اخلاقت با دَن بهتر شده و متوجه میشی که اونقدراهم پسر بدی نیس فقط تو برخورد اول یکم خشن بوده(وحشی بازی درآورده بوده?)
یکم به دورو برت نگاه میکنیو میبینی که جرج هنوزم داره بهت نگاه میکنه به دَن میگی : چراجرج داره به من نگاه میکنه دنیل یه نگاه به جرج میکنه و یه نگاه به تو و میگه چون واقعا خوشگلی .یه نگاه به دنیل میکنی و میگی نظر لطفته ولی واقعا حس بدی به این نگاه کردناش دارم . (چرا داره بهت نگاه میکنه؟)
راستی دَن جرج و دِیو باهم مشکلی دارن؟ دنیل:خب هممون با جرج یکم مشکل داریم بخاطر کارایی که میکنه ولی خب دِیو بیشتر از ما باهاش مشکل داره . چرا؟ دنیل:نمیدونم از وقتی یادم میاد باهم همینجوری بودن . یه نگاه به جرج میکنی و میبینی همینجوری داره بهت نگاه میکنه و که یهو یه دختر میادو خودشو میچسبونه به جرج و میگه عزیزم تو اینجایی جرجم (با یه حسی که انگار همینجوری باهاشه )میگه آره عزیزم تو کی اومدی بعد یه بوس ریز کوچولو روی لباش میکنه (چه حسی بهت دست میده)
سریع روتو برمیگردونی طرف دنیلو با خودت میگی ای چندش بازیا چیه وسط جمع دنیل صداتو میشنوه و یه نگاه به جرج میکنه و آروم میخنده تو هم که میفهمی شنیده با قیافه عجیب غریبی میگه هاا؟چیه؟چرا میخندی؟ میگه هیچی بابا هیچ آروم باش اتفاقی که نیوفتاده دِیو میاد و میگه چیه چه خبره ؟ دنیل با صورتش به جرج اشاره میکنه و میگه انگار بانوی ما با دیدن این صحنه حالشون بد شده .دِیو یه نگاه بهت میکنه و تو میگی چیه ؟ تو چرا اینجوری بهم نگاه میکنی دیگه؟ دیوم خندش میگیره یهو یه صدای زنگوله میاد و همه ساکت میشن و به بالای پله ها نگاه میکنن رواَسای اصیل ها هستند (همون پدر دِیوو اینا ) پدر دِیو میگه امشب دور هم جمع شدیم که همه بانوانی رو که پسرانمون انتخاب کردندرو با چشم خودمون ببینیم و بهشون خیر مقدم میگیم، این مراسم فقط برای آشنایی بهتر آنها باهمهتا ببینیم آیا به درد هم میخورند یا نه دنیل دست پاچه میشه و میگه بدبخت شدم پس الیزابت کجاست ؟
دِیو میگه من بعد از جرج میرم تو برو الیزابتو پیدا کن دنیل:مرسی رفیق الان بر میگردم . پدر دنیل:اولین نفر شاهزاده جرج و همراهشون بانوی جوان آنا نفر بعدی شاهزاده دِیو و همراهشون بانوی جوان جاسمین تو تعجب میکنیو دیو بهت میگه اصلا نترس فقط هرکاری من گفتم انجام بده دستمو بگیر و باهام از پله ها بیا بالا . (در همین حین دنیل و الیزابت هم میرسند) و البته نفر آخر پسر خودم شاهزاده دنیل و بانوی جوان الیزابت همه شروع به دست زدن میکننو دو یه نگاه ریز به جرج میندازی میبینی هنوز داره بهت نگاه مکنه به دِیو میگی نمیدونم فاز این پسره چیه چرا همینجوری برو بر داره منو نگاه میکنه؟ دِیو به جرج نگاه میکنه و بهش اشاره میکنه که سرت تو کار خودت باشه بعد پدر جرج ادامه میده که چند دقیقه دیگه موسیقی پخش میشه و شما شاهزاده ها با بانوانتون شروع به رقصیدن میکنین. به دِیو میگی دِیو من من نیستم دیگه چرا بهم هیچی نگفتی تنها کسی که هیچی نمیدونه منم دِیو:نگران نباش فقط امشبو با من بمون خب بعدا همه چیرو برات توضیح میدم ......
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
❣
🖤🖤🖤🖤🖤
♥♥♥♥♥
عالیییی
عالییی????
???خیلی قشنگ بود حتما بعدیشم بزار