جادوی درون ما⁴

صدای تق تق اومد. همه از ترس نفسشونو حبس کردن...صدای تق تق قطع شد و به صدای خش خش تبدیل شد...حالا تنها صدایی که میومد صدای وزش باد بود...همه اعضای خونواده خودشونو واسه خطر بعدی آماده کردن....و

در کمال تعجب یه نامه از زیر در سر خورد و اومد تو. مدوسا گفت:این که فقط یه نامه س!😐😤😪همه رفتن سمت نامه و آناکوندا رفت جلوتر تا بهش دست بزنه. به محض اینکه به اون نامه دست زد جوری که انگار زنده شده باشه شروع به جنبش کرد و یه دفعه ای پرت شد بالا و روی هوا شناور شد.و بعد هم با صدای کسی که اون نامه هه رو نوشته بود شروع کرد به صحبت کردن:خانم‌ هارپی و خانم آناکوندا و آقای مکس؛ بدین وسیله به اطلاعتان می‌رسانیم مدرسه جادوگری سایرنسایو شما را برای تحصیل در آنجا می‌پذیرد.برای اطلاعات بیشتر کل نامه را بخوانید.💌

اسم مدوسا گفته نشد.(آناکوندا*مکس@هارپی^مدوسا&)^ولی چطور ممکنه؟!حتما اسم تو هم هست...شاید باید نامه رو بخونیم...&لازم نیست. اگرم بخونی می‌بینی که اسمم توش نوشته نشده.*اما برای چی؟مگه میشه اسمتو فراموش کنن...😟&اونا هیچیو فراموش نکردن.نامه من پارسال رسید اما بنابر دلایلی من نمیتونم توی سایرنسایو تحصیل کنم...بعدش سریع لبخند میزنه و&زود باشین.همتون یه دستتونو بذارین روی نامه!@ولی مدوسا ما نمیتونیم تو رو توی یه کلبه داخل جنگلی که توش یه قاتله ول کنیم...!&میتونین خوبم میتونین😑و بعد میره و دستای تک تکشونو میذاره روی نامه معلق توی هوا. آناکوندا قبل از اینکه مدوسا دستشو بذاره روی نامه بهش نگاه میکنه و*مدوسا تو برای چی نتونستی توی مدرسه باشی؟...و صحنه شروع به تغییر دادن میکنه.توی آخرین لحظه قبل از اینکه همه محو شن و صحنه کاملا عوض بشه همه برمی‌گردن به مدوسا نگاه میکنن و میخوان دستشونو از روی نامه بردارن اما دیگه دیر شده و انگشت هاشون به نامه قفل شده😢. مدوسا هم به چشمای آناکوندا زل میزنه و&چون من جادو ندارم...🙂

صحنه عوض میشه و یه عمارت خیلی بزرگ و باشکوه از سنگ مرمر که دورتا دورشو گل و گیاه فرا گرفته نمایان میشه.هارپی ، آناکوندا و مکس حالا بیرون دروازه طلایی رنگ مدرسه هستن که به رنگ خورشید می‌درخشه و روی یه تابلویی که از اونم بیشتر می‌درخشه نوشته: "به مدرسه جادوگری سایرنسایو خوش آمدید" (به انگلیسی: Welcome to Syrensive School of Wizardry) (راستی عکس این اسلاید شبیه سایرنسایو هست ولی سایرنسایو سه برابر اینه و بالای سرشم گنبد اون شکلی نداره)

همه از تعجب دهنشون باز موند.آخه سایرنسایو واقعا خوشگله😍هارپی گفت:فکر کنم باید داخل نامه رو بخونیم...و بعدش همه به نامه نگاه میکنن که توی دستای آناکوندا بالا پایین میرفت.آناکوندا بازش کرد و هر چیزی که توش نوشته بود رو خوند؛ قوانین و مقررات سایرنسایو ، وسایلی که باید تهیه می‌کردن ، ساعات خاموشی و کلی چیز دیگه😮مکس گفت:عمممم فکر کنم دیگه کم کم باید بریم وگرنه این نگاه ها تا ابد ادامه دارن😐دو دختر چشمشون میفته به یه عالمه دختری که اونجا جمع شدن و قند تو دلشون آب میشه😐😂😂😂

آناکوندا دوباره عصبانی میشه و قیافش وحشتناک😈😂همه دخترا هم از ترس پا به فرار میذارن😂😂😂😂قیافه هارپی😧قیافه مکس😆قیافه آناکوندا👺😂😂😂بعد نوبت پسرا میرسه و این دفعه مکس نزدیکه که بزنه یکیشونو له کنه🤣🤣🤣🤣 هارپی دست دوتاشونو می‌گیره و باهم وارد مدرسه میشن.

یه خانم چاق و پیر میاد روی سکو و شروع به حرف زدن میکنه و میگه:سلام به همه شما جادوگرای جوون.من مدیر شما ،خانم بل استیونز هستم😊خیلی خوشحالم از اینکه شما رو می‌بینم.امیدوارم با همدیگه سالی خوب و عالی رو پشت سر بذاریم😉! و بعدم دوباره قوانین و مقررات خسته کننده رو توضیح میده.همه دیگه میخوان چرت بزنن از خستگی😴😂😂

خانم استیونز که می‌بینه همه خسته شدن تصمیم می‌گیره تا یه چیز هیجان انگیز رو بگه. و میگه:بعد از تموم شدن این جشن ، واستون پارتی می‌گیریم!💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻(وجدانن چیز بهتری پیدا میکنین؟😂)و همه هورا میکشن😂😂بعد تموم سال اولیا رو به صف میکنه و بهشون لباس مخصوصی میده ، به دو شقیقه شون دوتا دستگاه کوچولو موچولو وصل میکنه و اونا رو یکی یکی وارد دستگاه های عجیب و غریبی شبیه استوانه میکنه.و میگه:نترسین!ما اول از همه باید بدونیم که جادوی شما توی چه نوعی هست یا اینکه اصلا جادو دارین؟!😁و نوبت هارپی و آناکوندا و مکس میرسه...