10 اسلاید صحیح/غلط توسط: Baran انتشار: 4 سال پیش 68 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
این تست اول منه امیدوارم خوشتون بیاد امروز ۱۴۰۰/۱/۳۰ هست که این تست رو مینویسم
توی دنیا چهار عنصر طبیعی وجود داره آب،خاک،باد و آتش
هر ۲۰ سال یک نوزاد به دنیا میاد که میتونه یکی از این عناصر رو کنترل کنه ولی هر ۱۰۰ سال هم یک نوزاد به دنیا میاد که میتونه همه ی این چهار عنصر رو با هم کنترل کنه که الیزابت یکی از اون نوزاد های خاصه
_آلباااا یعنی چی داری میری سئول آخه من اینجا تنها چیکار کنم
_تو ۲۶ سالته یکم بزرگ شو دیگه تازه خونه بغلی و اجاره کردن و دوستاتم اینجان بس کن دیگه تازه منم یه ماه دیگه میام
_آخه یه ماه خیلیهههه یه دقیقه صبر کن گفتی کیا دارن میان؟
_نمیدونم امروز میان
_هعییی باشه
و روبوسی کردن و الیزابت رفت تا البا رو بدرقه کنه که یه ون مشکی سر راهشون سبز شد.
_بیا اومدن
_ولشون کن بیا من چمدونتو بزارم تو تاکسی
چمدونا رو جا به جا کردن و در همون حین بی تی اس از ون بیرون اومدن
_خوش اومدید.من آدم پر سرو صدایی نیستم پس نگران نباشید
و به داخل خونه رفت
جیمین:چه دختر عجیبی
جیهوپ هم با سر حرفشو تایید کرد و همگی به سمت خونه رفتن
(نیم ساعت بعد از زبون الیزابت)
رو سقف خونه نشسته بودم و منتظر بودم مکس و جولیت بیان
مکس:ما آمدیمممم
الی(همون الیزابت هست از این به بعد الی میزارم):خوش امدید
جولی(اینم همون جولیته):دلم برات تنگ شده بود الی
الی:نکه دو ساله همو ندیدیم همین دشب همو دیدیما پر رو نشید دیگه
جولی:باشه بابا خب دیگه چه خبر راستی مامی و ندیدم کجاس
الی:رفته شهر برای عملش اینقدرم بهش نگو مامی بگو آلبا
مکس:سن مامان بزرگتو داره در اصل تو باید بهش بگی مامی نه آلبا
الی:باشه بابا حمله نکنید بیاید بریم لب دریا
مکس و جولی باهم:بریم
الی:جون بابا چه هماهنگ ای فقط یه چیزی
جولی:چی
الی:راستش من یه دستبند و گردنبند داشتم که روس اسمم حک شده بود ولی اون تو خونه ی آلبا که الان اجارش داده به هفتا پسر مونده
مکس و جولی باهم:چییییییی اجاره؟ما وسایلامون اونجاس
الی رفت نزدیکشون و موهاشونو گرفت و با جیغ داد بردشون دم خونه
جولی:زنگو بزن دیگه
الی:من چرا بزنم بگو مکس زنگ بزنه
مکس:منو وارد این ماجرا ها نکنید تقصیر خودتونه همش
الی:باشه بابا من میزنم
و سریع زنگ درو زد
(خونه ی آلبا(جایی که پسرا توشن)از زبون کوک)
به سمت در رفتم و در و با کردم.پشت در دوتا دختر و یه پسر بود.یکی از دخترا رو وقتی داشت البا و بدرقه میکرد دیدم
_آم سلام من گردن بند و دستبندم اینجا مونده بود میخواستم اگه میشه بهم بدینش
_آعا حتما ماهم یه گردن بند و دسبند که روش حک شده بود الیزابت پیدا کردیم
_همینه همینه ممنون میشم بدینش
(از زبون الیزابت)
یهو صدای یه مرد از داخل خونه اومد
جین:کوک چیشده
کوک:یه ست گردن بند دستبند پیدا کرده بودین صاحبش اومد که بگیره
جین:اها روی میزه
کوک:اوکی
همه چیز داشت بدون مشکل پیش میرفت که یهو...
قطرات خون راهشون رو از بینیم پیش گرفتن و روی زمین ریختن.دستم رو روی صورتش گذاشتم
جولی:الی؟دوباره خون دماغ شدی؟
بعد رو به مکس کرد و گفت:دستمال داری؟
مکس:نه ولی تو خونه باید باشه
الی:مشکی نیست خودم دارم فقط باید سریع برگردیم چون کافی نیست
(از زبون راوی)
الیزابت اینو گفت و دستمال رو از جیبش در آورد تو دستش یکم خیسش کرد و بعد صورتش رو پاک کرد
کوک با گردن بند و دستبند به حیاط رفت تا بده ولی وقتی دید الیزابت عین چی داره از دماغش خون میاد هول شد و سریع گفت:حالت خوبه؟صبر کن دستمال بیارم
الی:نه نه نمیخواد خوبم زود بند میاد مشکلی نیست تازه خونه ام نزدیکه میرم خونه ممنون
کوک که دید اصرارش فایده ای نداره فقط اون گردن بند و دستبند رو داد
رفتن توی خونه و صبر کردن که خون دماغ الی بند بیاد
(بعد از بیست دقیقه از زبون الیزابت)
به مکس و جولی گفتم که برن و فردا بیان تا همونموقع باهم یه سر دریا هم برن
روی سقف خونه نشستم و روی کنترل عناصرم کار کردم که یه پسر داخل اومد.با استفاده از آتش سعی کردم از خودم دفاع کنم که دیدم یکی از همون پسراس پس دستمو پیین آوردم و گفتم:چیزی شده؟
اون پسره(در اصل شوگا بود ولی الیزابت نمیشناستشون):ذغال داری؟
_آره دارم الان میارم
_ممنون
به سمت انباری رفتم و درشو باز کردم که یه چیزی از انباری بیرون پرید و باعث شد جیغ بکشم که اون پسر اومد تا ببینه چیشده
_چیشد
_هیچی موش بود شوکه شدم بیا
و کیسه ی ذغال رو به سمتش گرفتم اونم در جواب کیسه رو ازم گرفت و آروم گفت:ممنون
و رفت.داخل خونه رفتم و ساعت و نگاه کردم ۱۲:۴۵
یه نودل درست کردم و رفتم کنار ساحل خوردمش تا ساحل فقط یکی دو دقیقه فاصله بود و رفت آمد راحت بود.لب ساحل نشسته بودم و امواج میساختم تا حوصلم سر نره که دوباره همون هفت تا پسر رو دیدم و کارمو ادامه ندادم تا به چیزی شک نکنن.
سرمو چرخوندم و سلام کردم.
یکیشون گفت:تو همون دختره ای که خون دماغ شد؟
خندم گرفت و گفتم:خیلی آبرو ریزی بود نه؟
_آبرو ریزی که نه اتفاق بود دیگه حالت خوبه؟
_آره بابا زیاد اینجوری میشم
_پس بهتره یه دکتر بری ممکنه خطرناک باشه
_توام مثل جولیتی
_جولیت کیه
_دوستمه وقتی اومدم ازتون وسایلمو بگیرم همراهم بود
_عه من ندیدمش
_حدس میزدم چون اونجا ندیدمت راستی اسمت چیه؟
رفت.داخل خونه رفتم و ساعت و نگاه کردم ۱۲:۴۵
یه نودل درست کردم و رفتم کنار ساحل خوردمش تا ساحل فقط یکی دو دقیقه فاصله بود و رفت آمد راحت بود.لب ساحل نشسته بودم و امواج میساختم تا حوصلم سر نره که دوباره همون هفت تا پسر رو دیدم و کارمو ادامه ندادم تا به چیزی شک نکنن.
سرمو چرخوندم و سلام کردم.
یکیشون گفت:تو همون دختره ای که خون دماغ شد؟
خندم گرفت و گفتم:خیلی آبرو ریزی بود نه؟
_آبرو ریزی که نه اتفاق بود دیگه حالت خوبه؟
_آره بابا زیاد اینجوری میشم
_پس بهتره یه دکتر بری ممکنه خطرناک باشه
_توام مثل جولیتی
_جولیت کیه
_دوستمه وقتی اومدم ازتون وسایلمو بگیرم همراهم بود
_عه من ندیدمش
_حدس میزدم چون اونجا ندیدمت راستی اسمت چیه؟
_تو واقعا مارو نمیشناسی؟
_آم توی املاکی کار میکنین؟
_ما خواننده ایم😐
_عه چه جالب حالا اسمت چیه
میخواست بگه که یکی صداش کرد
نامجون(الیزابت نامجون هم نمیشناسه):جیمین مزاحم نشو
_آره بابا زیاد اینجوری میشم
_پس بهتره یه دکتر بری ممکنه خطرناک باشه
_توام مثل جولیتی
_جولیت کیه
_دوستمه وقتی اومدم ازتون وسایلمو بگیرم همراهم بود
_عه من ندیدمش
_حدس میزدم چون اونجا ندیدمت راستی اسمت چیه؟
_تو واقعا مارو نمیشناسی؟
_آم توی املاکی کار میکنین؟
_ما خواننده ایم😐
_عه چه جالب حالا اسمت چیه
میخواست بگه که یکی صداش کرد
نامجون(الیزابت نامجون هم نمیشناسه):جیمین مزاحم نشو
جیمین:صحبت کردن مزاحمت ایجاد کردن به حساب نمیاد
بهم نگاه کرد و گفت:اسمم جیمینه توام اسمت الیزابته درسته؟
_آره البته میتونی الی صدام کنی.ساعت چنده؟
_بزار ببینم
به گوشیش نگاه کرد و بعد گفت:۷
_چییییییی من باید برم خداحافظ
_آم حدافظ
پاشدم و اول رفتم خونه کیفمو برداشتم بعد به سمت کافه ی جنت راه افتادم
(از زبون جیمین)
تهیونگ کنارم نشست و گفت:داداشمون عاشق شده
و با این حرفش باعث شد همه بیان کنارمون بشینن
همه با هم گفتن:اوووو
من:اووو و.....نزارین فحش بدما
ببخشید اگه بد شد و اینا توی نظرات کل این پارت اولو میزارم اگه خواستین از اونجا بخونین اگه کم شد یا زیاد شد و اینجور چیزا در کل این تست اولمه دیگه
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
:۵(توی خود تست اشتباه نوشتم ۷😅) _چییییییی من باید برم خداحافظ _آم حدافظ پاشدم و اول رفتم خونه کیفمو برداشتم بعد به سمت کافه ی جنت راه افتادم (از زبون جیمین) تهیونگ کنارم نشست و گفت:داداشمون عاشق شده و با این حرفش باعث شد همه بیان کنارمون بشینن همه با هم گفتن:اوووو من:اووو و.....نزارین فحش بدما
اینم از آخرش
باشه _توام مثل جولیتی _جولیت کیه _دوستمه وقتی اومدم ازتون وسایلمو بگیرم همراهم بود _عه من ندیدمش _حدس میزدم چون اونجا ندیدمت راستی اسمت چیه؟ _تو واقعا مارو نمیشناسی؟ _آم توی املاکی کار میکنین؟ _ما خواننده ایم😐 _عه چه جالب حالا اسمت چیه میخواست بگه که یکی صداش کرد نامجون(الیزابت نامجون هم نمیشناسه):جیمین مزاحم نشو جیمین:صحبت کردن مزاحمت ایجاد کردن به حساب نمیاد بهم نگاه کرد و گفت:اسمم جیمینه توام اسمت الیزابته درسته؟ _آره البته میتونی الی صدام کنی.ساعت چنده؟ _بزار ببینم به گوشیش نگاه کرد و بعد
و آروم گفت:ممنون و رفت.داخل خونه رفتم و ساعت و نگاه کردم ۱۲:۴۵ یه نودل درست کردم و رفتم کنار ساحل خوردمش تا ساحل فقط یکی دو دقیقه فاصله بود و رفت آمد راحت بود.لب ساحل نشسته بودم و امواج میساختم تا حوصلم سر نره که دوباره همون هفت تا پسر رو دیدم و کارمو ادامه ندادم تا به چیزی شک نکنن. سرمو چرخوندم و سلام کردم. یکیشون گفت:تو همون دختره ای که خون دماغ شد؟ خندم گرفت و گفتم:خیلی آبرو ریزی بود نه؟ _آبرو ریزی که نه اتفاق بود دیگه حالت خوبه؟ _آره بابا زیاد اینجوری میشم _پس بهتره یه دکتر بری ممکنه خطرناک
باهم یه سر دریا هم برن روی سقف خونه نشستم و روی کنترل عناصرم کار کردم که یه پسر داخل اومد.با استفاده از آتش سعی کردم از خودم دفاع کنم که دیدم یکی از همون پسراس پس دستمو پیین آوردم و گفتم:چیزی شده؟ اون پسره(در اصل شوگا بود ولی الیزابت نمیشناستشون):ذغال داری؟ _آره دارم الان میارم _ممنون به سمت انباری رفتم و درشو باز کردم که یه چیزی از انباری بیرون پرید و باعث شد جیغ بکشم که اون پسر اومد تا ببینه چیشده _چیشد _هیچی موش بود شوکه شدم بیا و کیسه ی ذغال رو به سمتش گرفتم اونم در جواب کیسه رو ازم گرفت و
دستمال رو از جیبش در آورد تو دستش یکم خیسش کرد و بعد صورتش رو پاک کرد کوک با گردن بند و دستبند به حیاط رفت تا بده ولی وقتی دید الیزابت عین چی داره از دماغش خون میاد هول شد و سریع گفت:حالت خوبه؟صبر کن دستمال بیارم الی:نه نه نمیخواد خوبم زود بند میاد مشکلی نیست تازه خونه ام نزدیکه میرم خونه ممنون کوک که دید اصرارش فایده ای نداره فقط اون گردن بند و دستبند رو داد رفتن توی خونه و صبر کردن که خون دماغ الی بند بیاد (بعد از بیست دقیقه از زبون الیزابت) به مکس و جولی گفتم که برن و فردا بیان تا همونموقع
(از زبون الیزابت) یهو صدای یه مرد از داخل خونه اومد جین:کوک چیشده کوک:یه ست گردن بند دستبند پیدا کرده بودین صاحبش اومد که بگیره جین:اها روی میزه کوک:اوکی همه چیز داشت بدون مشکل پیش میرفت که یهو...قطرات خون راهشون رو از بینیم پیش گرفتن و روی زمین ریختن.دستم رو روی صورتم گذاشتم جولی:الی؟دوباره خون دماغ شدی؟ بعد رو به مکس کرد و گفت:دستمال داری؟ مکس:نه ولی تو خونه باید باشه الی:مشکی نیست خودم دارم فقط باید سریع برگردیم چون کافی نیست (از زبون راوی) الیزابت اینو گفت و دستمال رو از جیبش در آورد
پس نگران نباشید و به داخل خونه رفت جیمین:چه دختر عجیبی جیهوپ هم با سر حرفشو تایید کرد و همگی به سمت خونه رفتن (نیم ساعت بعد از زبون الیزابت) رو سقف خونه نشسته بودم و منتظر بودم مکس و جولیت بیان مکس:ما آمدیمممم الی(همون الیزابت هست از این به بعد الی میزارم):خوش امدید جولی(اینم همون جولیته):دلم برات تنگ شده بود الی الی:نکه دو ساله همو ندیدیم همین دشب همو دیدیما پر رو نشید دیگه
_آلباااا یعنی چی داری میری سئول آخه من اینجا تنها چیکار کنم _تو ۲۶ سالته یکم بزرگ شو دیگه تازه خونه بغلی و اجاره کردن و دوستاتم اینجان بس کن دیگه تازه منم یه ماه دیگه میام _آخه یه ماه خیلیهههه یه دقیقه صبر کن گفتی کیا دارن میان؟ _نمیدونم امروز میان _هعییی باشه و روبوسی کردن و الیزابت رفت تا البا رو بدرقه کنه که یه ون مشکی سر راهشون سبز شد. _بیا اومدن _ولشون کن بیا من چمدونتو بزارم تو تاکسی چمدونا رو جا به جا کردن و در همون حین بی تی اس از ون بیرون اومدن _خوش اومدید.من آدم پر سرو صدایی نیستم پس
خیلی خوب بود
دوستان برین در گوگل بنویسید درخواست بی تی اس برای اجرا در ایران و حمایت کنید اگه به پنج هزارتا برسه مجلس مجبور میشه اجازه بده بی تی اس در ایران کنسرت داشته باشه
اولین لایک اولین کامنت خیلی داستانت خوبه😘
خیلی ممنون از اینکه نظر دادی و لایکم کردی😃💖